متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


 

از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد ، خانومی جوون و محجبه بساط

لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود ، دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه

بیشتره لیف و جوراباشو خرید ... تعجب کردم و پرسیدم : داداش واسه کی

میخری ؟ما که تازه از حموم در اومدیم ، اونم اینهمه !!! 

 

گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ، وگرنه

میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا  گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !!!پس

بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ، برگشت تو حموم و صدا زد

: نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ...

 

 

برگی از دفترچه خاطرات #جهان_پهلوان_تختی

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


مهدی
ارسال پاسخ

روحش شاد...


AZAD
ارسال پاسخ

خوب بود

mahdiyar2012
ارسال پاسخ

کاری پسندیده

ممنون


arnam
ارسال پاسخ

خوب بود فقط...
پلوان تختی دفترچه خاطرات داشتند!؟