متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • بختیاری نیستم

  • گـر بــه فکر نــام باشم, بختیاری نیستم ظالــم و خـودکــام باشم, بختیاری نیستم   در سـراشیـب سقـوط عــدل در چــاه نفـاق ســاکـت و آرام باشم, بختیاری نیستم   بعـد عمــری بنـدگی کـردن به درگـاه خدا خــــادم اصـنــام باشم , بختیاری نیستم   مـن کـه نانم بوده است از دسترنج خویشتن فکـر نــان شـــام باشم , بختیاری نیستم   من که تا اهـرام رخشم تاخت با کوروش همی سنـگ چــون اهـرام باشم , …
  • فرق انسان با خدا

  • یکی از فرق های انسان با خدا این است که انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند…
  • خدا وقتی بخواهد

  • " خدا "ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﻋﻤﺮ ﺩﻧﯿﺎ " ﺳﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﮔﻠﻮﯼ ﺧﺸﮏ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﺑﻪ " ﺑﺎﺭﺍﻥ " ﺗﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ! ﻭ ﺗﺎﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ " ﮐﺎﺟﯽ " ﻧﻤﯽﺍﻓﺘﺪ  ﻭ ﺑﺎﻏﯽ ﺍﺯ ﻫﺠﻮﻡ ﺩﺍﺱ ﻫﺎ " ﭘﺮﭘﺮ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ!  " خدا " ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﺩﺍﻧﻪ ﺍﯼ " ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ " ﺑﺎرﺍﻥ "  " گلی ﺑﺎﻻ ﺭﻭﻧﺪﻩ ﻣﺜﻞ " ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻭ ﮐﺮﻡ ﮐﻮﭼﮑﯽ " ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﯼ " ﺯﯾﺒﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ!   " خدا " ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ؛ " ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑﻦ " می شود " ممکن " ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ " ﻧﺨﻮ…
  • کاش دنیا مهربانتر بودی

  • يه شبايى تو زندگى هست كه وقتى دفتر خاطرات زندگيتو ورق ميزنى به چيزايى ميرسى كه نميدونى تقديرت بوده يا تقصيرت... به ادمايى ميرسى كه نميدونى دردن يا همدرد... به لحظه هايى ميرسى كه هضمش واسه دل كوچيكت سخته و به دردايى ميرسى كه براى سن و سالت بزرگه... به ارزوهايى كه توهم شد... روياهايى كه گذشت.... به چيزايى كه حقت بود اما شد توقع... و زخمهايى كه با نمك روزگار اغشته شد..... و احساسى كه ديگران اشتباه مى…
  • جواب اهانت به علمدار کربلا

  • جواب یه شاعر به شاهین نجفی در پی اهانت به علمدار کربلا   "شعري در پاسخ اهانت به ابالفضل العباس" .حتما بخونيد ادم جگرش حال مياد  . . . خبر آمد كه به دلدار اهانت شده است . وَ به دستان علمدار جسارت شده است .  به خيالت مثلا قافيه سازى كردى .  بچه جان با دُم يك شير تو بازى كردى . پسرك آخر اين قصه خودت باخته اى . اين چه ابيات كثيفيست به هم بافته اى . به چه حقى تو دَم از دست علمدار زد…
  • خدایا وقت کردی

  • خدایا ! وقت کردی مسیر زندگی مارو مجددا بررسی کن! قسمت آسفالتش دقیقا افتاده رو دهنمون!
  • میهمان خدا

  • حسین بن منصور حلاج را درظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذرافتاد. جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند. حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بردهان برد. جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند. حلاج گفت؛ آنهاروزه اند و برخاست. غروب هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما. شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که تو روزه شکستی.  حلاج گفت :ما مهمان خدا بودیم. روزه شکست…
  • ماهمه بشر بودیم

  • در حقیقت ما همه بشر بودیم!... تا اینکه نژاد!...ارتباطمان را برید!!  مذهب!...از یکدیگر جدایمان ساخت!!  سیاست!...بینمان دیوار کشید!! و ثروت!...از ما طبقه ساخت
  • اخرسالتان قشنگ

  • عید واقعی از آن کسیست که پایان سالش را جشن بگیرد، نه آغاز سالی که از آن بی خبر است...   "آخر سالتان قشنگ"