متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


narsis2
narsis2
۱۳۹۳/۱۰/۲۱

هیچ چیز قابل برگشتن نیست
که زمان می گذرد
و زمان واژۀ محدودیت است
همچنان می گذرد....
***


و نمی آید باز
که بسازیم سلامی به لبی
که بگیریم سحررا ز شبی
***


و اگر مرد کبوتر در باد
و اگربغض نشست در فریاد
***

واگر خاطره ای تنها ماند
واگر حرف غمی بر جا ماند
***

و اگر سقف دلی در هم ریخت
و سکوتی هیجان را آمیخت
***

و اگرفکر حقیقت پرزد
و گناه هوسی بر سر زد
***

و اگر دست سخاوت کم شد
و اگر روح لطافت غم شد
***

یا که تشویش کلامی را برد
یا ندامت به سوالی برخورد
***


واگر عشق به ویرانه نشست
شیشۀ عمر وفایی بشکست
***

و اگر لحظۀ باران نرسید
فکر آسودگی جان نرسید
یا که خندیدی به اشکی که چکید
***

هیچ چیز قابل برگشتن نیست
که زمان میگذرد

narsis2
narsis2
۱۳۹۳/۱۰/۲۱

به آدمها نباید زیاد نزدیک شد.
هر آدمی باید با خود ابهاماتی داشته باشد .
آدمها با ابهاماتشان زیباترند.
با چیزهایی که در موردشان نمی بینیم و نمی دانیم دوست داشتنی ترند...خواستنی ترند.
به شناختشان در حدی که "می خواهند"، باید رضایت داد
چون شناختِ بیشتر در هر صورت ناامید کننده خواهد بود .
می شود برای شناخت یک آدم
زمان گذاشت و همه ی ابعاد روحش را کشف کرد ،
می شود وارد حبابش شد و دنیای یک نفری اش را فهمید
و پرده از رازهای مگویش برداشت اما ...
نمی ارزد ...
چنین موفقیتی هرگز به خراب شدنِ تصویر
و تصورِ زیبایی که از او در ذهن ساخته اید نمی ارزد...
و این اصلا به معنای خودفریبی نیست...
آدمها همین اند که هستند ؛
همین که می خواهند بگویند و تو می بینی و می شنوی و "حس" میکنی ...
آنها نمی توانند خوبی ها یا بدیهاشان را پنهان کنند .
این را خوب می شود فهمید ،
بدون اینکه نیازی باشد زیادی کشف شان کنی .
به شدت به رعایت حد و مرزِ آدمها معتقدم ...
در هر رابطه ای و از هر نوعِ آن ...
آدمها از دور زیباترند...

narsis2
narsis2
۱۳۹۳/۱۰/۰۸

مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....
وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!

asmaneabi
asmaneabi
۱۳۹۳/۱۰/۰۵

امروز هم چشمانم را به اميد آنكه جايگاه قدومت شود می گشايم
و می دانم كه می‌آيی ای آقای خوبی ها
باز هم ندبه گويان می گويم "السلام عليك يا بقية الله "
ومی دانم كه می‌آيی ای منجی آدميان
امروز هم عهد گويان از دلم برای وجودت بيعت مكرر خواهم گرفت
ومی دانم كه می‌آيی ای عهد قاطع خداوند
باز هم چشمانم بوی باران می‌گيرد
و زبانم زمزمه ی "ياسين" را در خود جای خواهد داد
ومی دانم كه می‌آيی ای وارث عالم
امروز هم با دلی پر اميد خدای را می خوانم
كه ای پروردگار من:
"غم و اندوه دوری‌ آن بزرگوار را با ظهورش از غروب اين امّت برطرف بگردان
و برای‌آرامش دلهايمان در ظهورش تعجيل بفرما "
يا ارحم الراحمين ...
ای مهربانترينِ مهربانان...
ا‌ی خدا...