متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    احمد شاملو

  • تعداد نظرات : 8
  • ارسال شده در : ۱۳۹۵/۱۲/۰۵
  • نمايش ها : 150

اشک رازی‌ست

لبخند رازی‌ست

عشق رازی‌ست

اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود.

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...
من دردِ مشترکم
مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخن می‌گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می‌گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه‌های تو را دریافته‌ام
با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌هایت با دستانِ من آشناست.
در خلوتِ روشن با تو گریسته‌ام
برایِ خاطرِ زندگان،
و در گورستانِ تاریک با تو خوانده‌ام
زیباترینِ سرودها را
زیرا که مردگانِ این سال
عاشق‌ترینِ زندگان بوده‌اند.
دستت را به من بده
دست‌های تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می‌گویم
به‌سانِ ابر که با توفان
به‌سانِ علف که با صحرا
به‌سانِ باران که با دریا
به‌سانِ پرنده که با بهار
به‌سانِ درخت که با جنگل سخن می‌گوید
زیرا که من
ریشه‌های تو را دریافته‌ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


sazesokot
ارسال پاسخ

samiraa1378 :
{67}

مرسی وقت گذاشتید

samiraa1378
ارسال پاسخ
sazesokot
ارسال پاسخ

Pari123 :
{67}

مرسی وقت گذاشتی

sazesokot
ارسال پاسخ

an5584853 :
درخت را ریشه میسازد انسان را مرام

تقدیم ب تو ک هم ریشه داری هم مرام

.ااا. زیبا بود دوست عزیز.ااا

رخ تو رونق قمر بشکست
لب توقیمت شکر بشکست
لشکر غمزهٔ تو بیرون تاخت
صف عقلم به یک نظر بشکست

Pari123
ارسال پاسخ
an5584853
ارسال پاسخ

درخت را ریشه میسازد انسان را مرام

تقدیم ب تو ک هم ریشه داری هم مرام

.ااا. زیبا بود دوست عزیز.ااا

sazesokot
ارسال پاسخ

Marj_bnooo :
{H}

ممنون وقت گذاشتید

Marj_bnooo
ارسال پاسخ