توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
مسابقه ی خاطره نویسی " بوی ماه مهر "
- تعداد نظرات : 12
- ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۶/۲۹
- نمايش ها : 931
درود، وقت بخیر
هرکسی چند تا خاطره ی جالب از دوران تحصیلش داره. خاطره های
بعضی ها چند سالی خاک خوردن و بعضی ها که هنوز هم تحصیل
می کنن هر روزشون یه فرصت تازه برای ساختن خاطره های خوبه!
بخش سرگرمی تصمیم گرفته مثل سال گذشته به مناسبت شروع سال
تحصیلی جدید، مسابقه ای برگزار کنه.
موضوع مسابقه چیه؟
موضوع مسابقه خاطره های جالب و شیطنت های دوران تحصیل (مدرسه و
دانشگاه) هست. خاطره
هایی که یادآوری اونها لبخند به لبتون میاره.
چه کار باید بکنیم؟
کافیه خاطره ی جالبتون رو (به صورت خلاصه) به صورت پیام خصوصی برای بخش
سرگرمی ارسال کنید .
پیشاپیش سپاس
سرگرمی سازان
نظرات دیوار ها
اوکی
ممنون عزیزم
حتما.
من پارسال هم شرکت کردم ولی خاطره هام بلاگ نشد.
سارا جان خاطره نویسی پارسال تو بلاگ بود خصوصی نبود .... چون همه شون خوب بودن من به همه جایزه دادم
سال دوم راهنمایی بودم ( زمان جنگ - سال 64)
و از طرف مدرسه فقط بچه هایی را که داخل انجمن اسلامی بودن را میبردن اردو یا بازدید علمی....
منم یکروز که میخواستن این عزیزان را ببرن کاخ سعدآباد، بدون اینکه کسی بفهمه داخل مینی بوس شدم و ماشین راه افتاد.
.....
داخل کاخ بودیم که تازه فهمیدن من داخل لیست نبودم!
اونروز گذشت و فرداش میخواستن باهام برخورد انضباطی کنند که چون شاگرد عالی مدرسه بودم فقط بهم تذکر دادن ولی
خیلی بهم خوش گذشت
ممنون
سلام
حتما.
من پارسال هم شرکت کردم ولی خاطره هام بلاگ نشد.
از عزیزانی که این بخشو اداره میکنند بسیار متشکرم
....
خاطرات دوران تحصیل که زیاده
و نمیدونم کدامشو باید بگم!
دوستانی که در قسمت نظرات خاطره بنویسند در مسابقه شرکت نخواهند داشت .
معدل پیش دانشگاهیم شد 4 و نیم
بخاطرش سه ماه از مدرسه اخراجم کردن
دوستان لطفا فقط به صورت پیام خصوصی ارسال کنید
ممنون
تو را از بس شیطونی می کردیم و سرگرم بودیم همیشه دیر میرسیدیم چون در اصلی مدرسه 5 دقیق مانده به کلاس بسته میشد مجبور بودیم از دیوار پشت مدرسه بریم
تو واین همیشه تکرار میشد بعد یواشکی بدون اینکه مدیر یا ناظم متوجه بشه می رفتیم کلاس.:abro
یکی از روزا که طبق معمول دیر رسیدیم از همان دیوار پشت به ترتیب یکی از بچه ها جلوتر از من از دیوار رفت بالا بهش گفتیم اوضاع امن هست
چیزی نگفت و پرید ان ور من دومین نفر رفتم بالا و دیدم ای وای ناظم پشت دیوار نشسته فقط با اشاره بهم گفت که صدام در نیاد و بپرم ان ور:-SS
خلاصه یکی یکی
همه پریدن این ور و بعد یکی یک کشیده زد بهمون و گفت برید دفتر هر کدوم یک نامه داد دستمون و گفت برید خونه و با اولیاتون بر گردید.
روز سختی بود بعد جلو والدین ازما تعهد گرفتن دوباره بر گشتیم کلاس :D
خیلی شیطون بودی خدایی
تو را از بس شیطونی می کردیم و سرگرم بودیم همیشه دیر میرسیدیم چون در اصلی مدرسه 5 دقیق مانده به کلاس بسته میشد مجبور بودیم از دیوار پشت مدرسه بریم
تو واین همیشه تکرار میشد بعد یواشکی بدون اینکه مدیر یا ناظم متوجه بشه می رفتیم کلاس.:abro
یکی از روزا که طبق معمول دیر رسیدیم از همان دیوار پشت به ترتیب یکی از بچه ها جلوتر از من از دیوار رفت بالا بهش گفتیم اوضاع امن هست
چیزی نگفت و پرید ان ور من دومین نفر رفتم بالا و دیدم ای وای ناظم پشت دیوار نشسته فقط با اشاره بهم گفت که صدام در نیاد و بپرم ان ور:-SS
خلاصه یکی یکی
همه پریدن این ور و بعد یکی یک کشیده زد بهمون و گفت برید دفتر هر کدوم یک نامه داد دستمون و گفت برید خونه و با اولیاتون بر گردید.
روز سختی بود بعد جلو والدین ازما تعهد گرفتن دوباره بر گشتیم کلاس :D
باحال بود....
بسایر عالی
منکه خیلی خاطره دارم
اول دبیرستان با 3 تا از دوستان همیشه تا مدرسه پیاده می رفتیم.
تو را از بس شیطونی می کردیم و سرگرم بودیم همیشه دیر میرسیدیم چون در اصلی مدرسه 5 دقیق مانده به کلاس بسته میشد مجبور بودیم از دیوار پشت مدرسه بریم
تو واین همیشه تکرار میشد بعد یواشکی بدون اینکه مدیر یا ناظم متوجه بشه می رفتیم کلاس.
یکی از روزا که طبق معمول دیر رسیدیم از همان دیوار پشت به ترتیب یکی از بچه ها جلوتر از من از دیوار رفت بالا بهش گفتیم اوضاع امن هست
چیزی نگفت و پرید ان ور من دومین نفر رفتم بالا و دیدم ای وای ناظم پشت دیوار نشسته فقط با اشاره بهم گفت که صدام در نیاد و بپرم ان ورS
خلاصه یکی یکی
همه پریدن این ور و بعد یکی یک کشیده زد بهمون و گفت برید دفتر هر کدوم یک نامه داد دستمون و گفت برید خونه و با اولیاتون بر گردید.
روز سختی بود بعد جلو والدین ازما تعهد گرفتن دوباره بر گشتیم کلاس