متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


shayan1360
shayan1360
۱۳۹۴/۱۰/۲۰

سکوت دوستی است که هرگز خیانت نمی‌کند . . .

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۱۰

هر وقت احساس تنهایی و غربت کردید ، یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است ... و یادمان باشد که با تمام بدی هایمان ، خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۱۰

اگر خداوند برای لحظه ای فراموش میکرد که من عروسکی کهنه ام و تکه کوچکی از زندگی به من ارزانی میداشت ،

احتمالا همه آنچه را که به فکرم میرسید نمیگفتم بلکه به همه ی چیزهایی که میگفتم فکر میکردم.
کمتر میخوابیدم و بیشتر رویا میدیدم چون میدانستم

هر دقیقه ای که چشممان را بر هم میگذاریم شصت ثانیه ی نو را از دست میدهیم.
هنگامی که دیگران می ایستند راه میرفتم

و هنگامی که دیگران میخوابیدند بیدار میماندم.
هنگامی که دیگران صحبت میکردند گوش میدادم و از خوردن یک بستنی شکلاتی چه لذتی که نمیبردم.
کینه ها و نفرت هایم را روی تکه ای یخ مینوشتم و زیر نور آفتاب دراز میکشیدم.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۱۰

باید آنقد زیبا بخندی که اطرافیانت خجالت بکشند تو را به گریه بیندازند !

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۱۰

طوری بخند که حتی تقدیر شکستش را بپذیرد،

چنان عشق بورز ...

که حتی تنفر راهش را بگیرد و برود ...

و طوری خوب زندگی کن ...

که حتی مرگ از تماشای زندگیت سیر نشود ...!

این زندگی نیست که می گذرد ما هستیم که رهگذریم ...

پس با هر طلوع و غروب لبخند بزن مهربان باش و محبت کن ...

می دانی ..!!

روزها بلاخره به شب می رسند.

تا رسیدن شب از گذشت روزت راضی باش دوست من ..

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۱۰

سرسوزنی اگر مرا میخواست ، زمین و زمان را به هم میدوختم !

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۱۰

در سکوت و با سکوت با تو حرف میزنم ...

که روزهاست گوشها ،

توان اوج موج حرفها ،

برایشان بسان فاجعه ست ...

shayan1360
shayan1360
۱۳۹۴/۰۵/۰۵

کدامین چشمه سمی شد؟
که آب از آب میترسد؟…که حتی ذهن ماهیگیر از قلاب میترسد
گرفته دامن شب راغباری آنچنان درهم…
که پلک از چشم،چشم از پلکو
پلک از خواب میترسد…؟

++5++

Mohammad_dentistry
Mohammad_dentistry
۱۳۹۴/۰۴/۲۸

ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺁﺩﻣﺎﻱ ﺑﻲ ﮐﻴﻨﻪ .....

ﮐﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﻳﮑﻲ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ..

ﻫﺮﭼﻘﺪﺭﻡ ﺍﺫﻳﺘﺸﻮﻥ ﮐﻨﻪ ....

ﻫﺮﭼﻘﺪﺭﻡ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﺸﻮﻥ ﮐﻨﻪ ...

ﺑﺎﺯ ﻳﺎﺩﺷﻮﻥ ﻣﻴﺮﻩ ﻭ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻨﮓ ﻣﻲ ﺷﻪ...

shayan1360
shayan1360
۱۳۹۴/۰۴/۲۶

خوش بر کسی که سفره نشین خدا بود
از هرچه غیر خواسته ی او گر ، جدا بود
درب کلاس درس خدا چون گشوده شد
خوش بر مطلبی که قبول انتها بود