متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • دوست خوب

  • حکایت دوست خوب حکایت سنگهای کنار ساحله … اول یکی یکی جمع شون میکنی تو بغلت بعدش یکی یکی پرت شون میکنی تو آب ؛ اما بعضی وقتها یک سنگهای قیمتی گیرت میاد که هیچ وقت نمی تونی پرت شون کنی …
  • انسانیت

  • خانم و آقایی درشهر میانه آذربایجان شرقی میروند میدانی که کارگران در آن می ایستند تا به کار بروند میگویند به سه کارگر نیاز دارند ولی بیشتر از بیست هزار تومان برای یک روز کار به آنها نمیدهند خیلی ها عقب گرد میکنند و نمیروند ولی از میان آن همه کارگر سه نفر که نیاز مند بودند به ناچار برای بیست هزار تومان همراه آن زن و مرد میروند که کار کنند وقتی به خانه آن زن و مرد میرسند حسابی مورد پذیرایی قرار میگیر…
  • خدمت به افراد نالایق

  • گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد،تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد. و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد.گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است.وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی.دنیا پر از تباهی است.نه…
  • مدیران تصادفی

  • مدیران تصادفی یازده ویژگی "مدیران تصادفی" ؛۱) مدیران تصادفی، بیشتر کارکنان سازمان را « تهدید » می‌دانند و همواره احساس می‌کنند همه در صدد هستند جایگاه آنها را تصاحب کنند.۲) مدیران تصادفی، تصمیم‌های پراکنده‌ می‌گیرند و روند یکسانی در تصمیم‌های آنها مشاهده نمی‌شود ؛ گاه برای یک بخش به طرز گسترده‌ای هزینه می‌کنند و گاه برای مدت طولانی، سرمایه&z…
  • دلتنگی

  • دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند . . . . . سهم "من" از "تو" عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست ، همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند . عزیز بودن آدما به این نیست که وقتی میبینی شون چقدر از دیدنشون خوشحال میشی ، به اینه که وقتی نمیبینی شون چقدر دلت براشون تنگ میشه ! دوست عزیزم: میگن دلتنگی قشنگترین هدیه دوستیه، حالا من با این هدیه ق…
  • عشق یعنی چه...؟

  • میدونی عشق چیه؟ اگه میدونستی که چقدر تنهام برام اشک می ریختی   اما اگه میدونستی که چقدر اشک می ریزم   هیچ وقت تنهام نمی زاشتی   عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است       فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است   عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است   عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست   بلکه صبر کردن و ادامه دادن است…
  • دروغ یا حقیقت...

  • روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم،   حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد.   آن دو با هم به کنار ساحل رفتند،   وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را درآورد.   دروغ حیله گر لباس های او را پوشید و رفت.   از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است،   اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.…
  • عاقبت چت

  • عاقبت چت شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد بگفت هاله ز موهای کمندش / کمان ابرو و قد بلندشبگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم در او دید…
  • آنچه نباید ، دلبستگی را نشاید

  • آنچه نپاید،دلبستگی را نشاید جغدي روي کنگره‌هاي قديمي ‌دنيا نشسته بود. زندگي را تماشا مي‌کرد. رفتن ،و رد پاي  آدم‌هايي را مي‌ديد که به سنگ و ستون، به در و ديوار دل مي‌بندند. جغد اما مي‌دانست که سنگ‌ها ترک مي‌خورند، ستون‌ها فرو مي‌ريزند، درها مي‌شکنند و ديوارها خراب مي‌شوند. او بارها و بارها تاج‌هاي شکسته، غرورهاي تکه پاره شد…
  • سلام من به محرم

  • ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرابـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـشبـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدیبه چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــشبه لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـببـه بــی نـهــایــت داغ دل…