متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


shabgardetanha
shabgardetanha
۱۳۹۳/۰۵/۰۵

شهـــامــت واراده مــی خواهــد …

ســـــرد بــاشــی …

و گــرم لبخنــد بزنـــی ..!

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

جنون...
جنون گرفته ام ... و مادر تنها از آینده ام برایم حرف می زند

و من در خنده های خودم به حال ِ بی حالم پی می برم ...

به آنکه هیچ جاده ای آنقدر اصالت ندارد که به دو راهی ختم نشود

به آنکه هیچ رفیقی به درد ِ درک خودش نخورده است

چه برسد به فهمیدن ِ بی کسی های پیچیده ی من .......

سکوت می کنم ....

می گذارم انسان ها تا انتهای قضاوت اشتباهشان نسبت به آنچه هستم بروند

می گذارم اصلا عوضی بگیرند نیت های مرا

و خیره نگاهشان می کنم ....

مگر چقدر مهم است درست شناخته شدن در اذهان ِ دیگران وقتی آنها از

جنگ تو با مالیخولیای درونت بی خبرند ....

از دراکولایی که هرچه گریه کند بیشتر شبیه تمساح ها به نظر می آید

چه فرقی بکند تو را گاندی خطاب کنند یا هیتلر...

چه فرقی می کند تو را آن پرستار همیشه راستگویی فرض کنند

که تنها دروغ زندگی اش را به خاطر ژان والژان گفت

یا تو را تناردیه ای ببیند که نقش منفی ِ عذاب های کوزت بود

وقتی

این مالیخولیا دست از سر روز مرگی هایت بر نمی دارد...

دنیا کما کان به 8 صبح وفادار است . اتوبان ها یک راست می روند سر اصل مطلب ....

و تو باید خودت را در کار غرق کنی ....

تا در خودت غرق نشوی ....

تا خسته تر از آن باشی که جنجال های درونت را زندگی کنی ...

جنجال هایی که واقعی تر از آنست که انکار شود ......

اما تو میتوانی مخفی اش کنی ... نه اینکه تو قدرتمندی

بلکه این جنجال ها ، آن روانشناس ،آن مسافر ، آن کشیش

از مخفی شدن ................... خوششان می آید

آری همینست ....

مادر را می بوسم .... سر کار می روم ....

خسته می کنم ...فکری را که به درد ِ به خود آمدن نمی خورد

خورد ترین پول هایم را صدقه می دهم ... تا وجدانم روی خورده شیشه راه نرود

پنجشنبه شب هم به سلامتی کودک تازه به دنیا آمده ِ رفیقم /بالا می روم

بالش را تا آخرین پر / می خوابم ...........

و یادم می رود ...

آن همه شخصیت که در درونم به مساوات تقسیم شده بودند

قسمت کوچکی از بلوغ ِ احمقانه ی من است ....................
+5

kiaaa
kiaaa
۱۳۹۳/۰۲/۱۳

واقعیت این است که هر کسی آزرده ات خواهد کرد ؛ فقط باید کسانی را پیدا کنی که ارزشِ تحمل رنج را داشته باشند !
“باب مارلی”

mg111
mg111
۱۳۹۳/۰۲/۱۲

باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد...
آن قدر که اشک ها خشک شوند ،
باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی
را ورق زد ،
به چیز دیگری فکر کرد ،
باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد...

mahsa777
mahsa777
۱۳۹۳/۰۲/۱۱

اینی که من دارم می کشم ، درد بی تو بودن نیست …
تاوان با تو بودنه !

_________________________________________________

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۳/۰۱/۲۱

دست هایت را که میگشایی
انگار در آغوش تو است همه افق
چشمهایت را می بندی
چه گرم و لذت بخش است
این هم آغوشی با صحرا
زیر چشمان دختر خورشید
انگار سالهاست
این صحرا با کسی نبوده است
که این چنین
هرم گرمایش
همه چیز را آب می کند
و تو نیز آب می شوی
در این شمارش تند لحظه ها..

mehdi1000
mehdi1000
۱۳۹۲/۱۲/۰۱

روزی میرسد که در خیال خود

جای خالی ام را حس کنی

در دلت با بغض بگویی :

" کاش اينجآ بود "

اما مَـن دیگر

.

.

.

به خوابت هم نمی آیم

kiyan
kiyan
۱۳۹۲/۱۲/۰۱

یکی از بدترین اتفاقات دوران بچگی این بود که میخوابیدی وسط حال و وقتی که چشماتو باز میکردی میدیدی یه عالمه مهمون دورت نشستن ، لامصب مگه میشد آدم از خواب بلند شه !
من که همیشه خودمو تا ۳ساعت میزدم به خواب !

zahra114
zahra114
۱۳۹۲/۰۹/۰۳

اسمش را دخترانه بنام :دنیا...
اسمش را مردانه بنام :جهان...
افسوس که این سیاره ی آبی، نه حیای زنانه سرش میشود نه وفای مردانه...
فکر نان باش؛ این سیاره بیشترش آب است...

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۸/۲۳

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.

افسوس که به جای افکارش،

زخم های تنش را نشانمان دادند

و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. .....

دکتر علی شریعتی

********

بلاگ جدیدم : داستان بسیار زیبای ویولونیست

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/63934/

دوست عزیزم ، ممنون و خرسند میشم اگه سر بزنی ، بخونی و نظر بدی