متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • خنده

  • . طرز تهیه دختر: ۱ – گوشت، پوست و استخوان :۴۹کیلو گرم ۲ – لوازم آرایش :۳ کیلو ۳ – رو :۷۵ لیتر ۴- زبان :۱۴ متر و سی سانت ۵- حوصله :سه گرم ۶- سر درد مصلحتی :به میزان لازم ۷ – اشک :۳۰۰۰لیتر ۸ – عقل :کمی تا قسمتی ابری موفق باشید…
  • خنده

  • . ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻦ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺷﻐﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﮐﯽ ﺩﺍﺭﻩ!؟ ﺍﻭﻥ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻮﺍﻟﺖ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﺷﺎﺷﯿﺪﻥ ﻣﻠﺘﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﺗﻘﻠﺐ ﻧﮑﻨﻦ  ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻬﺶ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻦ؟ شاﺵ ﺑﯿﻦ؟ شاش بان؟ ﺷﺎﺵ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ؟ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺷﺎﺵ؟ دیده بانِ شاش …
  • حتما بخوانید....بسیار ضروری

  • داستان قتل فجیع زن 25 ساله ی چینی. توسط یک پسر 14 ساله... هرکسی که تحملشو نداره نخونه خواهشاً !!! . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . 朣楢琴执㝧执瑩浻牡楧㩮㔱硰执㝧执獧浻牡楧敬瑦瀰絸朣杢㑳执獧扻捡杫潲湵潣潬㩲昣昸昸㬸慢正牧畯摮椭慭敧敷止瑩札慲楤湥楬敮牡氬晥⁴潴敬瑦戠瑯潴牦浯㡦㡦㡦潴捥捥捥戻捡杫潲湵浩条 㩥眭扥楫楬敮牡札慲楤湥潴昣昸昸攣散散戻捡杫潲湵浩条㩥洭穯氭湩慥牧摡敩瑮琨灯㡦㡦㡦捥捥捥㬩慢正牧畯摮椭慭敧獭氭湩慥牧摡敩瑮琨灯㡦㡦㡦捥捥捥㬩慢正牧畯摮椭慭敧楬敮牡札慲楤湥潴 昣昸昸攣散散戻捡杫潲湵浩条㩥楬敮牡札慲楤湥潴昣昸昸攣散散汩整㩲牰杯摩䐺䥘慭敧牔湡晳牯楍牣獯景牧摡敩瑮猨慴瑲潃潬卲牴昣昸昸䔬摮潃潬卲牴攣散散㬩潢摲牥硰猠汯摩⌠㙣㙣㙣搻獩汰祡…
  • آقا من طاقت ندارم.

  • آقا من از الان طاقت تشنگی و گشنگی رو ندارم . . . . . . . . عید فطر مبارک آقا تبرییییک تبریک به تو تبریک به شما تبریک به خودم تبریک به همه
  • شخصي بايك جمله

  • شخصي بايك جمله بهترين دوستش را رنجاند.اماب?فاصله پشيمان شد نزد پير داناي شهررفت وبا او مشورت كرد.پير گفت: براي جبران سخنت دوكار بايد انجام دهيامشب بالشي از پر برداشته وگوشه آن را سوراخ كن،سپس به كوچه ها ومح?ت برو وپشت در هر خانه اي يك پر بگذارتا پرهاتمام شود. هروقت اين كارراكردي نزدمن بياتامرحله دوم رابگويم.جوان تمام آن شب رابه آن کار طاقت فرسامشغول شد. انگشتانش ازسرماي شبانه يخ زده بود.ولي بازهم …
  • دوستي تعريف مي کرد:

  • دوستي تعريف مي کرد:اولين روزهايي كه در سوئد بودم، يکى از همکارانم هر روز صبح با ماشينش مرا از هتل برمي‌داشت وبه محل کار مي‌برد. ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى. ما صبح‌ها زود به کارخانه مي‌رسيديم و همکارم ماشينش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک مي‌کرد. در آن زمان، 2000 کارمند کارخانه اسکانيا با ماشين شخصى به سر کار مي‌آمدند.روز اول، من چيزى نگفتم، همين …
  • بهش گفتم

  • بهش گفتم ديگه ? نمي خوامت ? !خنديد و ? رفت ? !تازه فهميدم شوخي من? حرف دلش? بود . . . ?
  • یه روز خانوم

  • یه روز خانومی قبل از برگشتن همسرش ازسرکار، در نامهای نوشت : من خونه رو تا ابد ترک کردم ودیگه حاضر نیستم باتو زندگ? کنم ...و نامه رو گذاشت روی میز و خودش رفت زیرتختخواب قایمشد که عکس العمل شوهرش رو بعد ازخوندن نامه ببینه !!!شوهر خسته از سرکار اومد و وارد اتاقخواب شد و چشمشبه کاغذ روی میز افتاد و نامه همسرش روخوند،،،پس از خوندن نامه با تمام خونسردی رویکاغذ چیزی نوشت،در همین هنگام زنگ موبایل شوهر بصد…
  • امروز

  • امروز يک مرده شور را ديدم ...آنچنان زيبا مي شست که لکه اي هم باقي نميماند ....اما نميدانم پدرم چرا از او خوشش نمي آيد ... !و مدام گريه ميکند و مادرم نيز نفرينش ...او که آدم خوبيست . من دوستش دارمفقط کاش ناخن هايش را ميگرفت ...تمام بدنم را زخم کرد…
  • اشکهاي تلخ

  • اشکهاي تلخي که بر قبر ها ميچکند...همان حرفهاي شيريني هستند که روزگاري بايد بر زبان مي آمد