متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • برای لحظه ای درنگ-تکرار-دلش رو نداری خواهشا" نگاه نکن.…

  • نمیدونم اصلا از ماجرا شین آباد و مدرسه دخترانش که تو آتیش سوخت خبر داری یا نه؟ این قدر درگیر زندگی خودمون شدیم که معنی خیلی چیزها رو دیگه اصلا به یاد نمیاریم میدونین بچه های اون مدرسه الان کجان؟ تکلیفشون چی شد؟ اصلا مقصر کی بود؟ چرا این اتفاق افتاد؟ مسبب این حادثه در جهت جبران چه کاری کرد؟ خانواده های این بچه ها چه حال و روزی دارن؟  …
  • شعری که خیلی ها باهاش خاطره دارن-این برای اون خیلی هاست…

  • یار دبستانی من، با من و همراه منی چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه ترکهٔ بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما دشت بی‌فرهنگی ما، هرزه تموم علفاش خوب اگه خوب، بد اگه بد، مرده دلای آدماش دست من و تو باید این، پرده‌ها رو پاره کنه کی می‌تونه جز من و تو، درد ما رو چاره کنه؟…
  • خسته خستم خدا

  • چگونه استـــ حال من…با غمـــ ها می سازمــــ…باکنایه ها می سوزمــــــــــ…به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…لبخندی تـــلخـــــــ….خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدیفقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبرفقط یک قبـــــــ…
  • صرفا برای سیگاریهای عزیز-2

  • دم برفی هم گفت : تو به جای هویج برایم سیگار بگذار ، خودم از پس بهار بر می آیم ! ------------------------------------------- بعضی‌ آدما با چشاشون گریه نمیکنن ، پا میشن یه سیگار بر میدارن و میرن تو بالکن … ------------------------------------------- یک کام ، یک نخ ، یک پاکت ، یک جوانی ، یک عمر … این تاوان سنگین اشتباه من است ! ------------------------------------------- کاش انتظار…
  • صرفا برای سیگاریهای عزیز-1

  •   سیگارم را از پنجره می تکانم... دنیای شما زیر سیگاری من است.... فرستنده: سارا ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﻴﮕﺎﺭﻡ ﺭﺍ  ﺩﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﺭﻳﺰﻡ … ﺷﺎﻳﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭستت ﺩﺍﺷﺘﻢ ! ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ من و سیگار درد ِ مشترکیم از هردومان ، کسی خوب کام گرفت و بعد زیر پا له کرد درست زمانیکه به آخر رسیدیم ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ …
  • ادیسون بهشتی

  • يه شب كه من حسابي خسته بودم همينجوري چشـــــــــامو بسته بودم سياهي چشام يه لحــظه سر خورد يه دفعه مثل مرده هـــــــا خوابم برد تــو خواب ديدم محشر كــبري شده محكـمــة الهــــي بــر پــــا شـــده خـــدا نشستـه مــردم از مــرد و زن رديف رديف مقــابلش واستــــــــادن چرتكه گذاشتــه و حساب مي كنـه به بنده هاش عتاب خطاب مي كنـه ميگه چـرا اين همــه لج مي كنيـد راهتــونو بـي خـودي كج مـي كنيـد آيـــــــ…