متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


sahel2
sahel2
۱۳۹۴/۰۳/۰۹

معماري؛
عشق منست...
آنجا که از ويرانه هاي مشکلاتم؛
پلي براي عبور ميسازم؛
نه ديواري ته يک بن بست!!
از تکه هاي شکسته اشتباهاتم؛
سکوي بلندي ميسازم که زير پايم قرار دهم؛
و بر تجربياتم لبخند پيروزي زنم!!
و از خرابه هاي کاخ آرزوهايم؛
قصري با شکوهتر از پيش؛
براي تجلي قدرت توکل به "خدا "مي سازم!!
آري من يک معمارم...
منتظر هيچ فرصتي نمي ايستم؛
و خودم فرصت ها را خلق ميکنم...
من امروزم را بر شهر سوخته دل ديروز ميسازم؛
چرا که تنها فردا؛ از آن منست...
و با افکار مثبتم؛
آينده ام را زيباتر خواهم ساخت!!
بهترين روزها؛
همانست که در آن شادم و خندان...
من خودم را از نو مي سازم!!
آري من معمار دل خويشتنم......!

marya1370
marya1370
۱۳۹۴/۰۱/۱۲

ﺩﻭﺳــــــــــټ ﻧَـــــﺪﺍﺭَﻡ ﮐَﺴـــــــــــــﯾﻮ ﺍﺯ ﺩَﺳـــــﺖ ﺑﺪﻡ‎...✖

ﻭﻟــــــــــے ﺍﮔﻪ ﮐﺴـــــے ﺑﺨـــــﻮﺍﺩ ﻣﻨﻮ ﺍﺯ ﺩَﺳـــــﺖ ﺑﺪﻩ ...♥•°

ﺑﺎﮐَﻤـــــاﻝ ﻣِﯿــــــــــﻞ ﮐُـــــﻤَﮑِـــــﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ...✔

arsalaaan68
arsalaaan68
۱۳۹۳/۱۲/۲۳

مـــن و تـــو آغوشـــت بگیـــر خــــــــدا ؛ میخــــوام بخوابـــــم . . . !
آخـــــه تــــو تنهــــــــا کســــی بـــــودی که دادی جوابـــــــم . . . !
مــــن و تـــــو آغوشـــت بگیــــر میخـــــوام بــ ـرات بخـــونــــم . . . !
روی زمیــــن چقـــــدر بــــده ؛ میخـــــوام پیشــــت بمــونــــم . . . !

arsalaaan68
arsalaaan68
۱۳۹۳/۱۲/۲۳

از ایـــن همــــه نا مردمــــــی ها . . .
قلبــــم داره می میره کـــم کــــم . . .
مـــن از تــــو میپرسم خـــــــــدایا . . .
اینجا زمیــــــن ِ ؟ یــا جهنــــــــم ؟. . .

kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۳/۱۲/۲۲




+5
تقدیم با احترام

kiyanooosh68
kiyanooosh68
۱۳۹۳/۱۲/۱۵

زهرا شهید گشت بی جرم و گناه

هست از غم او، سینه ی عالم پر آه

ناموس خدا كجا و سیلی خوردن

لا حول و لا قوه الا بالله

sadgirl
sadgirl
۱۳۹۳/۱۲/۰۹

+5

mahisa
mahisa
۱۳۹۳/۱۲/۰۹

چو عشـــــــق آسان نمود اول

ولـــــــــی افتاد مشکل هــــــــــــا.........

Asma62
Asma62
۱۳۹۳/۱۱/۱۸

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند.

عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند.

دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند.

و بخند که خدا هنوز ان بالا با توست.

reyhaneh
reyhaneh
۱۳۹۳/۱۱/۱۸

نقل است: روزی سگی داشت در چمنزار علف میخورد
سگ دیگری از کنار چمن گذشت. چون این منظره را دید ایستاد
ایستاد و با تعجب گفت : اوی! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟
سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت :
من؟ من سگ کدخدا هستم!
اون یکی سگ پوز خندی زد و گفت :
سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ دیگه چرا سگ کدخدا؟

اگر پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی ؛

حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ کدخدا؟

سگ خودت باش !!