بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
هشدار و اعلام آمادگی عمومی برای مقابله با بیماری های لاعلاج
- تعداد نظرات : 17
- ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۵/۰۴
- نمايش ها : 206
درود بر تک تک ایرانیان
مخلصم
شواهد و قراین چند نوع بیماری لاعلاج واگیردار، بنده رو مکلف به تکلیف اطلاع رسانی نمود!!!
بخاطر عدم ایجاد استرس در بین مردم، ناچارم مقدمه چینی کنم و آروم آروم و با حوصله پیش برم
خیلی حرفا برای گفتن هست که نمیگم و بجاش از یه داستان شروع میکنم:
یکی بود(اون یکی خدا بود)
یکی نبود(غیر خدا حتی یک چیز و یک جاندار هم نبود)
قرون وسطی( قرن ۵ الی ۱۵ میلادی)
حدود هفتصد سال پیش، یکی دوسال اینور تر یا اون ور تر
زمانی که هنوز رنسانس نشده بود
بنده در شهری در اروپای غربی که کاتولیک و پاپ بود،به اسم موشول آباد در کنار اقوام ژرمن( آلمان فعلی)
،فرانک ها(به اصطلاح شماها فرانسه) و وایکینگ ها،زندگی میکردم!!!
مردمان موشول آباد بسیار مودب بودن به طوری که حتی هفتصد
سال بعد، خواننده ای اینگونه خواند که:
موشول اینا دارن میان، بلک اند وایتم کووو؟؟؟
یعنی میخواست سیگاراشو از دید اهالی موشول آباد قایم کنه چون همه به ما احترام میذاشتن.
یک روز که داشتم با سوراخ جوراب پترس بازی میکردم، صدای جارچیان حکومت رو شنیدیم
من و دادا پترس دویدیم بیرون تا ببینیم چه خبره!!!
نظامیان یک مرد را در قفس گذاشته بودند و جار میزدند که:
ای مردم؟ بیایید بیایید
مردم سریع جمع شدند
بله خصلت فضولی از قدیم الایام تا جدید الایام جزو خصوصیت های لاینفک
مردم بوده و هست و خواهد بود
(مردم هیچ وقت، سر مسایل مهم دور هم جمع نمیشن)
گروهبان گارسیا شروع به سخنرانی نمود:
ای مردم!!!
آهااای مردم!!!
این مرد داخل قفس، به یک بیماری عجیبی مبتلا گشته!!!
او به شدت خود را می خاراند!!!
پادشاه دستور داده که اگر کسی از بین شماها، راه و چاره ای میدانید بگویید تا او را معالجه کنیم
وگرنه او باید از شهر بیرون انداخته شود چون بیماری اش واگیردار است!!!
سکوت حاکم شد...
علاجی نی!!!
او را از دروازه های شهر به بیرون هدایت کردند و کلید قفس را برایش دادند!!!
آن مرد تنها رو به بیابان نمود...
بلاگ ادامه داره عاره...
ممنون از حضورتون
آتش نشانی لطفن
شماره ١٢۵ چند بود
سوختم
آتش نشانی لطفن
اره دلت بسووووووووزه حسووود خاااان
امیر هرچی هم باشه برای ما عزیزه
خوش بحالش با این فامیلاش
موافقم
اون گناه کارترین بنده روی زمینه
خیلی مراقبش باشین و نزدیکش نشین
اقاهه ما قضاوت نمیکنیم کی گناهکاره و کی بی گناه
امیر هرچی هم باشه برای ما عزیزه
تازشم خیلی پسر بدیه
:هوف
اوهوم
موافقم
اون گناه کارترین بنده روی زمینه
خیلی مراقبش باشین و نزدیکش نشین
مخلصم
والا منم همینو میگم
اصلن از این امیر و کاراش سردرنمیارم
یه جوریه مگه نه؟
اوهووووم دوس داره مردم ازاری کنه
تازشم خیلی پسر بدیه
اخه تو شهرزاد قصه گویی؟!
اخه ما اون پادشاه بداخلاقیم ک بخوایم تو رو بکشیم؟!
اخه اینجا کتاب قصه هاست؟!
:p
سلام
مخلصم
والا منم همینو میگم
اصلن از این امیر و کاراش سردرنمیارم
یه جوریه مگه نه؟
نه؟؟؟؟؟
به به
سلام عزیزم
نه
سلام بزرگوارم
مانا باشید
ادامش رو کی میزارید
سلام بزرگوارم
امشب ادامشو مینویسم
ممنون از حضورتون
امیـر ادم نصفه و نیمه قصه شب میگه؟!
اخه تو شهرزاد قصه گویی؟!
اخه ما اون پادشاه بداخلاقیم ک بخوایم تو رو بکشیم؟!
اخه اینجا کتاب قصه هاست؟!
جزامِ
نه؟؟؟؟؟
با نمکه
ادامش رو کی میزارید