متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


ftp024
ftp024
۱۳۹۸/۰۳/۰۹

چه عکس پروفایل با نمکی

★گل بهاری★
★گل بهاری★
۱۳۹۳/۰۹/۰۱

آذر ماهی هاااااااا

وبلاگ جدیدمه ممنون میشم سر بزنید

http://www.hamkhone.ir/member/19860/blog/view/162953--7/


NilOoTatalOo
NilOoTatalOo
۱۳۹۳/۰۵/۲۵

ﺍﻣشب ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿــــــﺎ ﻗﻬﺮﻡ، ﺍﻣــــــﺎ . . .

ﺍﮔﺮ ﺗـــــــﻮ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﻨـے ﺑـﺮ ﻣـے ﮔﺮﺩﻡ

ﺑﺎ ﻫـﻤﺎﻥ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻭ ﺳـﺎﺩﮔــے ﺍﻡ

ﻣے ﮔﻮﯾﻢ : ﺟـــــــــﺎﻧﻢ . . .

ﻣـــــــــﻦ ﺍﻳـﻨﻢ. . .

ﺯﻭﺩ ﺩﻝ ﻣﮯﺑﻨــﺪﻡ. . .

ﺩﻳــﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﮯﮐﻨـــﻢ. . .

ﺯﻭﺩ ﻣــﮯﺷﮑﻨﻢ. . .

ﺩﻳـــﺮﺟﻮﺵ ﻣﮯﺧﻮﺭﻡ. . .

ﺳـــﺎﺩﻩ ﺍﻡ. . .

ﻣﮯﺳﻮﺯﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﮮ ﺳﺎﺩﮔـــﻴﻢ. . .

ﺻﺒـــﻮﺭﻡ. . .

ﺻــــﺒﺮ ﻣﮯﮐﻨﻢ. . .

ﺍﻣـــــﺎ. . . . .

ﺍﮔــﺮﺑﺮﻭﻡ ﺑﺮﺍﮮ ﻫﻤﻴـــــــﺸﻪ ﺭﻓﺘـــﻪ ﺍﻡ . . . .!!

+5

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۳/۰۴/۲۲

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

دیشب یه پشه نیشم زد پاشدم دنبالش کردم بالاخره گوشه اطاق خفتش کردم اومدم بکشمش یهوگفت بابا ! راست میگفت من باباش بودم آخه خون من تو رگاش بود ! تا صبح تو بغل هم گریه کردیم !

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

marya1370
marya1370
۱۳۹۳/۰۴/۰۲

وقتی رفت… گفت: تو را هم می برم!
با خوشحالی گفتم کجا؟
گفت: از یادم

MARYA1370

_SahaR_
_SahaR_
۱۳۹۳/۰۳/۰۸

http://www.hamkhone.ir/member/10432/blog/view/119616/

پروردگار من_____________

Mastane1370
Mastane1370
۱۳۹۳/۰۳/۰۶

اگر تمام درهای دنیا به سویت بسته شد...به سمت درهای بسته بدو......
خدای تو و یوسف یکی ست.....

Mastane1370
Mastane1370
۱۳۹۳/۰۳/۰۶

اگر تمام درهای دنیا به سویت بسته شد...به سمت درهای بسته بدو......
خدای تو و یوسف یکی ست.....

reyhaneh
reyhaneh
۱۳۹۳/۰۳/۰۳

عکسهای دیده نشده از آزاد سازی خرمشهر و رشادت های غیورمردان

ایرانی که دنیا را شگفت زده کرد

خوشحال میشم ببینید و یاد شهیدان خرمشهر را زنده کنیم و افتخار

کنیم ایرانی هستیم لطفا نظر یادتون نره ممنون

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۳/۰۳/۰۱

مادر قديم

گويند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره ي من
بيدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شيوه ي راه رفتن آموخت
يک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن اموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه ي گل شکفتن آموخت
پس هستي من ز هستي اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
-------------------------
مادر جديد

گويند مرا چو زاد مادر
روي کاناپه لميدن آموخت
شبها بر ماهواره تا صبح
بنشست و کليپ ديدن آموخت
بر چهره سبوس و ماست ماليد
تا شيوه ي خوشگليدن آموخت
بنمود تتو دو ابروي خويش
تا رسم کمان کشيدن آموخت
هر ماه برفت نزد جراح
آيين چروک چيدن آموخت
دستم بگرفت و برد بازار
همواره طلا خريدن آموخت
با قوم خودش هميشه پيوند
از قوم شوهر بريدن آموخت
آسوده نشست و با اس ام اس
جکهاي خفن چتيدن آموخت
چون سوخت غذاي ما شب و روز
از پيک مدد رسيدن آموخت
پاي تلفن دو ساعت و نيم
گل گفتن و گل شنيدن آموخت