بلاگ كاربران
همسایه ما، هر روز ماشینش را در پیاده رو پارک میکند، مردم مجبورند از گوشه ی خیابان رد شوند!!!
سوپرمارکتی، نصف بیشتر اجناس مغازه ش را بیرون چیده، راه برای رفت و آمد سخت است...
کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل میکند، یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع، با موبایل خود سرگرم فضای مجازی است...
بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور می بیند، لوله ها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب می زند، در حالیکه پولش را پیشتر گرفته است...
کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره میکند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد و کارش راه بیافتد...
استاد دانشگاه، هر جلسه 20 دقیقه دیر می آید و قبل از اتمام ساعت، کلاس را تمام میکند...
جالب تر اینکه مقالات پژوهشی دانشجویان را بنام خودش چاپ میکند...
پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمیکند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس میدهد تا بیمار، با جیب خالی از درمانگاه خارج شود...
همه ی اینها، شب وقتی به خانه می آیند، هنگامی که تلگرام را باز میکنند، از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن میگویند، و در اینستاگرام، پستهای روشن فکری را لایک می کنند...
و همه هم در ستایش از نظم و قانونمداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند...
اما وقتی که نوبت خودشان میرسد، آن میکنند که میخواهند!!!
{h}
تا آموزش و پرورش درست نشه کسی متوجه نمی شه
چارهی دیگری نداریم، باید سازگار شویم با جهان و با محیط و با آدمها، باید گاهی هم برویم پشت پنجرهای که آدمها از دریچهی آن به جهان و به ما نگاه میکنند بایستیم و به جهان و به خودمان نگاه کنیم و ببینیم ایراد کار کجاست. باید وقتی دیدیم عاجزیم از تغییر جهان، از خودمان شروع کنیم و تا رسیدن به نتیجه، تغییر کنیم. باید جور دیگری فکر کنیم و جوری دیگری رفتار کنیم و جور دیگری به ادامهی حیات بیندیشیم تا جهانمان تغییر کند.
باید خوب نگاه کنیم و ببینیم زبان روزگار چیست و با همان زبان از او درخواست کنیم، با همان زبان زندگی کنیم و با همان زبان به مقصد برسیم و خوشبختی بیشتری را احساس کنیم.
تو خیال کن روزگار ناشنواست، حالا تو هی حرف بزن و از او توقع توجه و پاسخ داشتهباش، حالا تو هی بایست و فریاد بزن! کار خیلیهامان همین است، ایستادهایم مقابل جهان و فریاد میزنیم بیآنکه در نظر داشتهباشیم شاید نمیشنود! شاید زبان دیگری برای برقراری ارتباط لازم است تا به خواستههامان برسیم، شاید این ماییم که سالهاست در یک مسیر اشتباه و بیمقصد در جا میزنیم و توقع مقصد داریم.
زبان کائنات، زبانِ انرژیست، باید با زبان خودش با او حرف زد. هرچه انرژیت بالاتر، صدات بلندتر، هدفهات نزدیکتر و آرزوهات دستیافتنیتر...
حالا فهمیدی چرا بعضی میرسند و بعضی نه؟ در حالی که استعدادها و تلاشها و شرایط و امکاناتِ در دسترس یکسان بوده؟
نرگس_صرافیان_طوفان
کورش جان مشکل از فرهنگ هست که اون بر میگرده به ضعف سیستم آموزشی
زمانی که جنگ جهانی دوم تموم شد آمریکا به اتریش برای بازسازی کمک مالی کرد فکر می کنید اتریش با این پول چکار کرد؟
تا تونست سالن تاتر و سینما و مراکز فرهنگی ساخت
آمریکا گفت چرا به صنعت خودت نرسیدی
جوابی که اتریش داد خیلی جالب بود : مملکتی که ضعف فرهنگی داشته باشه ولی صنعت خوبی داشته باشه بالاخره کار دست خودش می ده
دقیقا مثل شورش سال 57 که همه دیدیم چی شد
انشالله که افراد متوجه بشن.

چارهی دیگری نداریم، باید سازگار شویم با جهان و با محیط و با آدمها، باید گاهی هم برویم پشت پنجرهای که آدمها از دریچهی آن به جهان و به ما نگاه میکنند بایستیم و به جهان و به خودمان نگاه کنیم و ببینیم ایراد کار کجاست. باید وقتی دیدیم عاجزیم از تغییر جهان، از خودمان شروع کنیم و تا رسیدن به نتیجه، تغییر کنیم. باید جور دیگری فکر کنیم و جوری دیگری رفتار کنیم و جور دیگری به ادامهی حیات بیندیشیم تا جهانمان تغییر کند.
باید خوب نگاه کنیم و ببینیم زبان روزگار چیست و با همان زبان از او درخواست کنیم، با همان زبان زندگی کنیم و با همان زبان به مقصد برسیم و خوشبختی بیشتری را احساس کنیم.
تو خیال کن روزگار ناشنواست، حالا تو هی حرف بزن و از او توقع توجه و پاسخ داشتهباش، حالا تو هی بایست و فریاد بزن! کار خیلیهامان همین است، ایستادهایم مقابل جهان و فریاد میزنیم بیآنکه در نظر داشتهباشیم شاید نمیشنود! شاید زبان دیگری برای برقراری ارتباط لازم است تا به خواستههامان برسیم، شاید این ماییم که سالهاست در یک مسیر اشتباه و بیمقصد در جا میزنیم و توقع مقصد داریم.
زبان کائنات، زبانِ انرژیست، باید با زبان خودش با او حرف زد. هرچه انرژیت بالاتر، صدات بلندتر، هدفهات نزدیکتر و آرزوهات دستیافتنیتر...
حالا فهمیدی چرا بعضی میرسند و بعضی نه؟ در حالی که استعدادها و تلاشها و شرایط و امکاناتِ در دسترس یکسان بوده؟
نرگس_صرافیان_طوفان