همـیشـه آخـریـن سطـر بـرایـش مـی‌‌ نـوشتـم

" روزی بیــا کـه بـرایِ آمـدن دیـر نشـده بـاشـد "

مـــی‌ نــوشتـــم

" روزی بیــا کـه هنــوز دوستــت داشتــه بــاشــم ،

کـه هنــوز دوستــم داشتـــه بـاشـــی‌ "

مـــی‌ نــوشتـــم

در نبـودنـت بـه تمـام ذرات زندگـی‌ کافــر شـده ام

جــز ایمــانِ بــه بــازگشــتِ تــــو

امـــروز بــرایِ شمــا مـــی‌‌ نـویســـم

یقــیـنا آمـــده اســـت

ولــی‌ روزی کـه مـــن از هـــراسِ دیــوار هــا

خــانـــه را کـــه نـــه

خـــودم را تـــرک کـــرده بـــودم . . .

سکـــــــــــــوت همیشه به معنای "رضایت"
نیست!

گاهی سکوت یعنی:

خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ

اهمیتی برای فهمیدن نمیدهند

توضیح دهم!!!

هميشه ميــ گفتی :

هيــچکس بــرايــم " تــــو " نميــ شود

نميـــ دانم ايـــن " تــــو " کــهـ بود !!؟

مـــن کـــهـ نبودم ، بی شــک!!!

بعضے وقتا مجبورے تو فضاے بغضت بـפֿـنـבے …

בلت بگیره ولے בلگیرے نـڪنے …

شاڪے بشے ولے شـڪایت نـڪنے …

گریـہ ڪنے اما نزارے اشـڪات پیـבا بشن …

פֿـیلے چیزارو ببینے ولے نـבیـבش بگیرے …

פֿـیلے ها בلتو بشـڪنن و تو فقط سـڪوت ڪنے …

فقط باش....
همین که باشی کافیست....!
دور ازمن...!
بدون من...!
.
.
.
چه فرقی میکند؟؟؟
گل میخری!! خوب است!!
برای من نیست؟!
نباشد!!!
همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود ...
کافیست!!

❤ ▬▬+❺ ▬▬❤

حس اون پرنده ای رو دارم كه خیلی وقت بود
عاشق پرنده ی فلزی نرده ایوون شده بود.....

بعضی از شکست های زندگیمون
بخاطر نامردیهایی بود که باید میکردیم.....
اما..... نکردیم .........

سلام هایی که بوی خداحافظی میدهند...
بودن هایی که هیچکدام خوشحال کننده نیستند...
و رفتن هایی که امید بازگشتی به آنها نيست...
همه اینها را که جمع میکنی به یک کلمه میرسی:
تنهایی!

دلتنگت می شوم و
چشمانم را روی هم می گذارم
بلکه یادت را فراموش کنم …
تو بگو دلکم
مگر می شود
یک دنیا را فراموش کرد ؟

ما دوستان واقعی را در قلب خود جا کرده ایم، هر چند قلب ما برای بزرگان کوچک است !