متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


هنوز از کاغذ دست نکشیده

در می زنند

شاید شعر همین چند لحظه پیش است

برگشته تا تمامش کنم

تا تمامم کند

شاید.... اما ....نه

پشت در تنها

احتمال تو ایستاده

من که می دانم

همه شعر ها نا تمام اند

مانند تو

که در بهانه آمدنت هم نا تمام هستی

تو همیشه با کلید در می زنی

همیشه می خواهی این در را

من از میان بردارم

نه! این بار در را خودت باز کن

بیا

تمامم کن و برو

جواب همه پنجرها با من

هنوز یک شعر ناتمام برایم مانده است

تو هنوز نمی دانی که

پنجره ها دیوانه شعر های نا تمامند

اشتباه کردی!

همیشه باید در بهانه رفتن هم ناتمام بود

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


unerground2
ارسال پاسخ

لایک

مهدی
ارسال پاسخ

تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطه ی عشقی

زیبا وعالی بود


Fereshteh
ارسال پاسخ

عالی . .

mehrdad_2000
ارسال پاسخ

مرسی
زیبا بود