متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • دل تابستانی در هوای زمستان

  • این روزها درست وسط زمستان دلم تابستان می خواهد. دلم یک پارچ پر از شربت آلبالوی خنک می خواهد که از راه رسیده یا نرسیده مقنعه از سر برداشته یا برنداشته با موهایی که از گرما به پشت گردنت چسبیده اند لیوان پشت لیوان سر بکشی و بعد از هر لیوان یک "آخیش "بگویی و درجه ی کولر را روی دور تند بگذاری و روی کاناپه ی جلوی تلویزیون ولو شوی و تازه ساعت سه باشد و کلی وقت داشته باشی تا شب تا غروب آفتاب و روشنی چراغ …
  • دیوانگی

  • دکتر نیستم                     اما برایت 10 دقیقه راه رفتن،روى جدول کنار خیابان را تجویز میکنم        تا بفهمى عاقل بودن چیز خوبیست اما دیوانگى قشنگ تر است. برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز میکنم تا بفهمى هنوز هم،میشود بى منت محبت کرد. به ﺗﻮ پیشنهاد میکنم گاهى بلند بخندى،هرکجا که هستى یک نفر همیشه منتظر خنده هاى توس…
  • بعضی ها...

  • بعضی ها شنبه ی آدمند  پُرِ قرار های تازه  پُرِ شروع های دوباره  جدی و عبوس  بعضی ها سه شنبه ی آدمند  پُرِ کارهای نکرده  پُرِ وعده های عقب افتاده  آشفته و مضطرب  بعضی ها پنجشنبه آدمند  پُرِ رهایی و بی خیالی  پُرِ سبک باری و خوشحالی  تو جمعه ی منی  بهترین روز هفته ام،  که آفتابش بالا نیامده به غروب میرسد...  …
  • قدیما...

  • قدیما بیسکویت ها هم باوفا بودند «مادر»! اما الان بیسکویت ها هم بی وفا شدند «های بای»..!! نیومده میره........سلام خداحافظ   نمیدونم قد ما کوتاه بود  یا قدیما برف بیشتر میومد!!   نمیدونم دل ما خوش بود  یا قدیما بیشتر خوش میگذشت!!   نمیدونم سلامتی بیشتر بود  یا ما مریض نبودیم!!   نمیدونم ما بی نیاز بودیم  یا توقع ها پایین بود!!   نم…
  • کتلت ...

  • کتلت یک غذا نیست ، یک فرهنگ است...فرهنگی که میشود در آن بی نهایتمادر خسته را تصور کرد که پای گاز ایستادهو با دست هایکشیده و جوان و پیر و بی رمقآن را شکل می دهد و در روغن داغ میریزد...باور کنید از بین تمام غذاهاکتلت نماد عشق مادر به خانواده است...…
  • نامه های شاملو به آیدا

  • نامه های شاملو به آیدا   آیدا نازنین خوب خودم.  ساعت چهار یا چهار و نیم است . هوا دارد شیری رنگ می‌شود. خوابم گرفته است اما به علت گرفتاریهای فوق العاده‌ای که دارم نمی‌توانم بخوابم. باید کار کنم. کاری که متاسفانه برای خوش‌بختی من و تو نیست: برای رسالت خودم هم نیست: برای انجام وظیفه هم نیست: برای هیچ چیز نیست، برای تمام کردن احمد تو است.  برای آن است دیگر–به…
  • ای وای...

  • ابتدای جهان بود تو را دیدم سلام اختراع نشده بود دست دادن اختراع نشده بود نگاه لرزان اختراع نشده بود در آغوش کشیدن بوسیدن اختراع نشده بود "خواهش میکنم بمان" اختراع نشده بود ماندن اختراع نشده بود "میروم برمیگردم" اختراع نشده بود برگشتن اختراع نشده بود هیچ اختراع نشده بود. . تنهایی تنهایی "تنهایی" اولین چیزی بود که اختراع شد. تنهایی "تنهایی" را من اختراع کردم ... #بابک_زمانی _مجموعه شعر اجسام …
  • چقدر این جمله زیباست:

  •   انسانهای ناپخته همیشه میخواهند که در مشاجرات پیروز شوند... حتی اگر به قیمت از دست دادن "رابطه" باشد...   اما انسانهای عاقل درک میکنند که گاهی بهتر است در مشاجره ای ببازند، تا در رابطه ای که برایشان با ارزش تر است "پیروز" باشند …
  • با کهنه ها، تازه بمانیم

  • همیشه فکرم مشغول این بود که چرا آدم های جدید برایمان حکم نوبرانه را دارند! حس میکنیم اگر رابطه ی خاص برقرار نکنیم عقب میمانیم ... در برابر آدم های جدید مهربانیم، مودبیم، متمدنیم، شوخی میکنیم. اما خانواده مان ما را یک آدم بد خلقِ نچسب میدانند!  همیشه برای تازه ها خودِ بهترمانیم  در حالی که کهنه تر ها هوایمان را بیشتر دارند ... با کهنه ها، تازه بمانیم …
  • ...

  • ساکنان دریا پس از مدتی دیگر صدای امواج را نمی‌شنوند مبادا حضور عزیزانمان به عادت تبدیل شود