متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • داستان

  • دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند یکی از آنها از سر خشم بر چهره دیگری سیلی زد! دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد ولی بدون آن که چیزی بگوید روی شن های بیابان نوشت : امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد . . . آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند به یک آبادی رسیدند تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب ا…
  • 0000

  • بــیـن رویای شبانه جـسـتـجویت مـیکـنم نرگس عشق منی هرلحظه بویت میکنم بـــرگ برگ خاطـراتـــــم را خزان برباد داد ای گــل ناز بــــــهاری آرزویت مـــــیکــنم
  • ....

  • وقتي يه بار ازدوست ضربه مي خوري درست مثل اين مي مونه که با ماشين بهت زده و داغونت کرده ولي وقتي مي بخشيش درست مثل اين مي مونه که بهش فرصت دادي تا دنده عقب بگيره و دوباره از روت رد بشه تا مطمئن بشه چيزي ازت نمونده .