متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


چند سال زودتر رسیده بودم

به ایستگاه

و مسافرم نیامده بود...

در نقاشی‌های پنج سالگی‌ام

خطوطِ اندامِ دختری پیدا بود

که در کنار شیروانی خانه‌ای

آمدن مردی را انتظار می‌کشید!

در ده ساله‌گی به مدرسه می‌رفتم

برای اینکه بتوانم

نامه ای برای تو بنویسم!

در پانزده ساله‌گی

زنگ‌های آخر تمام روزهای هفته را

از مدرسه می گریختم

چون زنگ مدرسه‌‌ی تو

دو ساعت زودتر می‌خورد!

در بیست ساله‌گی

شماره روی شماره می‌گرفتم از باجه‌ی تلفن

تا شاید یک بار

زنگ صدای تو را بشنوم!

در بیست و پنج ساله‌گی

ورق می زدم برگ وبلاگ‌ها را

در جست و جوی نام و نشانی از تو!

در سی ساله‌گی

به انجمن‌های غیردولتی می‌رفتم

و شعرهای پرشور می‌خواندم برای جمع

تا شاید نگاه تو را درچشمی ببینم!

چند سال زودتر رسیده بودم

و تو

آن جا نبودی...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


elaheh_62
ارسال پاسخ

زیبا بود تشکر