متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • حکایت

  • خر سلطان جنگل شد!خر همه ی حیوانات را مجبور کرد که ساعت شش صبح بیدار شده و شش عصر بخوابند!در هنگام توزیع غذا دستور داد که هر کدام از چارپایان و پرندگان و سایر حیوان ها فقط حق دارند شش لقمه غذا بخورند.وقتی خواستند بازی کنند، هر تیم شش بازیکن داشته باشد، و زمان بازی نیز شش دقیقه باشد.کارها خوب پیش می رفت و خر قوانین ششگانه ای وضع کرد.در یک روز دل انگیز پاییزی، خروس ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه صبح بیدار شد و آو…
  • بنگر ز جهان

  • بنگر ز جهان، چه طَرْف بربستم؟ هیچوز حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچشمع طربم ولی چو بنشستم، هیچمن جام جمم ولی چو بشکستم، هیچ. افسوس که بی فایده فرسوده شدیموز داس سپهرِ سرنگون سوده شدیمدردا و ندامتا که تا چشم زدیمنابوده به کام خویش، نابوده شدیم. اسرار ازل را نه تو دانی و نه منوین حل معما نه تو خوانی و نه منهست از پس پرده گفقگوی من و توچون پرده برافتد نه تو مانی و نه من.از من اثری ز سعی ساقی مان…
  • زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

  • زلف بر باد مده تا ندهی بر بادمناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم می مخور با همه کس تا نخورم خون جگرسر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندمطره را تاب مده تا ندهی بر بادمیار بیگانه مشو تا نبری از خویشمغم اغیار مخور تا نکنی ناشادمرخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلمقد برافراز که از سرو کنی آزادم شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما رایاد هر قوم مکن تا نروی از یادم شهره شهر…
  • برای ستایش تو، بهشت جای حقیری ست....براي دوست

  • مگر نمی‌گویند که هر آدمییک بار عاشق می‌شود ؟پس چرا هر صبح که چشم‌هات را باز می‌کنیدل می‌بازم باز ؟چرا هربار که از کنارم می‌گذرینفست می‌کشم باز ؟چرا هربار که می‌خندیدر آغوشت در به در می‌شوم باز ؟چرا هر بار که تنت را کشف می‌کنمتکه‌های لباسم بال درمی‌آورند باز ؟گل قشنگمبرای ستایش توبهشت جای حقیری ستبا همین دست‌های بی‌قراربه خدا می&…
  • تو را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم.....براي دوست

  • بانوی من!از شانه‌هات شروع کنم برسم به دست‌هاتیا از دست‌هات بروم بالا؟یک وقت نگاهم نکنی!دستپاچه می‌شوملب‌هات را می‌بوسمنوشته‌هات را بزرگ می‌کنممی‌چسبانم به آینهکه به جای خودمتو لبخند بزنیمن؟من با صدای نفس کشیدنت همعاشقی می کنمحتی اگر آرام و بی صداخودم را بگذارم در دست‌هاتو برومحتی وقتی از کنارت رد شومبرای پرت نشدن حواستبوی تنت را پُک بزنمنه!تو را با…
  • تقديم به دوست

  • تو لیلی نیستیمن امامجنون حرف هات می شومدیوانه ی دست هاتمبهوت خنده هاتگل قشنگمشیرین نیستیولی منصخره های شب راآنقدر می تراشمتا خورشیدم طلوع کندو تودر آغوشم بخندی.
  • به درد خوردن...............

  • هر چیزی در این جهان به دردی می‌خورد!گیتارهای آندولسیبه کارِ مجنون کردنِ آدم می‌آیندوقتی پاشنه‌های بلندِ کفشِ زنی زیباپا به پاشانبر کفپوشِ بلوطیِ کافه‌ای پرتدر غرناطه ریتم بگیرد.سیگارهای زر به دردِ پدر بزرگ‌ها می‌خورندتا بر نیمکتِ پارک‌ها دودشان کنندهنگامِ فکر کردن به دختریدر روپوشِ خاکستریِ دبیرستانِ «شاهدخت»که هرگز پیر نخواهد شد.«چاپلین» …
  • به خود آی ...

  • نه مرادم، نه مریدمنه کلامم، نه پیاممنه سلامم، نه علیکمنه سپیدم، نه سیاهمنه چنانم که تو گویی، نه چنینم که تو خوانیو نه آنگونه که گفتند و شنیدی و تو دانینه سمایم، نه زمینمنه به زنجیر کسی بسته ونه برده ی دینمنه چنان چشمه آبم، نه سرابمنه برای دل تنهایی تو جام شرابمنه گرفتار و اسیرمنه سفیرم، نه فرستاده پیرمنه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرمنه جهنم، نه بهشتمنه چنین بوده سرشتماین سخن را من از امروز نه …
  • قلب من انداره‌ی مشت توست.........

  • خودم گفتمتو با تمام زن ها فرق داریخودم گفتمگل های پیراهنت هیچ وقت پژمرده نمی شونداما تو هیچ وقت نفهمیدیعشق برای من چه رنگی‌ست!روبه رویت بارها از باران هایمانده در گلویم گفتماز خیال قبل ِ از آمدنتکه این همه شعر رادر پاکت دلم گذاشت. صحبت ِ گلایه نیست عزیزکم!اما فکر می کردم تنها کسی هستمکه قلبش اندازه ی مشت توست!بارها این قلب شکست و اندازه اش را نفهمیدی!امروز چیزی نمانده بود برای همیشهقهر ک…
  • سلام! حال همه‌ی ما خوب است.........

  • سلام!حال همه‌ی ما خوب استملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویندبا این همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی می‌گذرمکه نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد ونه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!تا یادم نرفته است بنویسمحوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمی‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن استاما تو لااقل، حتی ه…