متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    مرداب

  • تعداد نظرات : 3
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۶/۲۵
  • نمايش ها : 127

میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر
مونده یک مرداب پیر
توی دست خاک اسیر
منم اون مرداب پیر


از همه دنیا جدام
داغ خورشید به تنم
زنجیر زمین به پام … آه
من همونم که یه روز
می خواستم دریا بشم
می خواستم بزرگترین
دریای دنیا بشم
آرزو داشتم برم
تا به دریا برسم
شبو آتیش بزنم
تا به فردا برسم … آه
اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر
اما از بخت سیاه
راهم افتاد به کویر
چشم من به اونجا بود
پشت اون کوه بلند
اما دست سرنوشت
سر رام یه چاله کنده … آه
توی چاله افتادم
خاک منو زندونی کرد
آسمون هم نبارید
اونم سرگرونی کرد
حالا یک مرداب شدم
یه اسیر نیمه جون
یه طرف می رم تو خاک
یه طرف به آسمون
خورشید از اون بالاها
زمینم از این پایین
هی بخارم می کنن
زندگیم شده همین
با چشام مردنمو
دارم اینجا می بینم
سرنوشتم همینه
من اسیر زمینم
هیچی باقی نیست ازم
قطره های آخره
خاک تشنه همینم
داره همراش می بره
خشک می شم تموم می شم
فردا که خورشید می آد
شن جامو پر می کنه
که می آره دست باد، آه

ترانه سرا: اردلان سرفراز

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


MYRA_AMIR
ارسال پاسخ

لاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایک

Nazanin_Ali
ارسال پاسخ
vahidkohnavard
ارسال پاسخ

ممنون likeeeeee