متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • ...

  • شب بود ... یه عده کنار عشقشون بودن... یه عده هم داشتتن با عشقشون حرف می زدن... منم پتوم و کشیدم رو سرم بغضمو قورت دادم و چشمامو بستم و گفتم: به درک که تنهام... دلم تنگه مثه ابرای تیره توی حسی مثه زندون اسیره تو از احساس من چیزی نمی دونی که داری بیخودی منو می رنجونی یه امشب جای من باش جای اونی که چشماش به در خشک شد ولی عشقش نیومد یه امشب همسفر باش مثه من در به در باش جای اون که به دنیا پشت پا …
  • تنهایی

  • کسی شاید نمی فهمد !کسی شاید نمی داند !کسی شاید نمی گیردمرا از دست تنهایی "
  • عضو جدید

  • سلام به دوستان سایت همخونه من عضو جدید هستم و تازه وارد این سایت شدم از دوستی باشما خوشحال خواهم شد