متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ

  • می خواهم زندگی ام را تصفیه کنمتا هر چه می ماند خوبی های من و تو باشدمی خواهم از نو ببیینمتا هر چه می بینم زیبایی باشدمی خواهم فرش های خاک گرفته زندگی را بتکانمتا رنگ ها و طرح های اصیلش نمایان گرددمی خواهم سختی ها را درز بگیرمتا هر چه آسان گرفتن است رو بیفتدمی خواهم دلها یمان را بسابمتا مثل قدیم ها نرم نرم شودمی خواهم در قلب هایمان توری بگذارمتا هیچ وقت دوده نگیردمی خواهم پنجره نگاه مان را باز کنمت…
  • چقدر ساده چقدر صادقانه

  • چقدر ساده چقدر صادقانه و چقدر زیبا مرا عاشق خودت کردی   نمی دانم اول عاشقت شدم و بعد اسیر مهربانیت یا این مهربانی هایت بود که مرا اینچنین شیفته ساخت   هر چه هست میدانم تو مرا عاشق کردی عاشق زیبایی عاشق مهربانی عاشق احساس عاشق لطافت   این تو بودی که دلم را به رنگ آبی اسمان کردی و به لطافت باران و پر ستاره چون شبهای مهتابی   تو با من چنین کردی پس به خودت مغرور باش…
  • زیباترین قلب

  • مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب را در آن شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند. قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند. مرد جوان در کمال افتخار ... با صدایی بلند تر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان پیرمردی جلوی جمعیت آمد و گفت: « اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست.» مرد ج…
  • پیرمرد ۸۵ ساله‌ای می‌ره پیش دکترش برای چک‌آپ

  • پیرمرد ۸۵ ساله‌ای می‌ره پیش دکترش برای چک‌آپ دکتر در مورد وضعیتش می‌پرسه پیرمرد با غرور جواب می‌ده: هیچ‌وقت به این خوبی نبودم تازگی با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده نظرت چیه دکتر؟ دکتر می‌گه: من یه شکارچی رو می‌شناسم که یه روز که می‌خواسته بره شکار، از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش برمی‌داره و می‌ره توی جنگل همین…
  • آدم دو قلب دارد

  • آدمی دو قلب دارد قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حظورش بی خبر.قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپدهمان که گاهی می شکندگاهی می گیرد و گاهی می سوزدگاهی سنگ می شود و سخت و سیاهو گاهی هم از دست می رود...با این دل است که عاشق می شویمبا این دل است که دعا می کنیمبا همین دل است که نفرین می کنیمو گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم...اما قلب دیگری هم هست.قلبی که از بودنش بی خبریم.این…
  • زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من!

  • زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من!باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت کنند...مثل :خنده های کسی,نگاه خاصی,صدایی...چشمهایی,تکه کلامهایی....اصلا ادم باید برای خودشنیمکت دو نفره ای داشته باشد ...تاعصر به عصربه ان سربزند....شب که شدبایدشب بخیرهایی را بشنود....باید باشند کوچه ها وخیابان و پیاده رو های که...از قدمهایت خسته شده اند.....فنجان های قهوه ای که فالشان عشق باشد....میزی در کافی شاپ ب…
  • چه رسم جالبیست

  • چه رسم جالبیستمحبتت را میگذارند پای احتییاجتصداقتت را میگذارند پای سادگیتسکوتت را میگذارند پای نفهمیدنگرانیت را میگذارند پای تنهاییتو وفاداریت را میگذارن پای بی کسیت!!!و آنقدرتکرارت میکنندکه خودت هم باورت میشودتنها بی کس ومحتاجی!…
  • رشوه به عزرائیل!!!!!

  • رشوه به عزرائیل!!!!!آمد عزرائیل و گفتا: بنده مأمورم، ببخشخواستم یک هفته مهلت، گفت: معذورم، ببخشگفتمش: بنده رئیس ابنِ رئیس ابنِ رئیس، -همچنین داماد آن مسئول مشهورم، ببخشبنده در دَه تا وزارت‌خانه دارم پارتیبا نفوذ و صاحبِ جاه و زر و زورم، ببخش!می‌رسد شیرینی سرکار، ما را بی‌خیالهست این انعام و رشوه نیست منظورم، ببخشمی‌توانم از خدا گیرم برایت ارتقاء!!با نماینده‌ی او در این جها…
  • بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم

  • بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم ، همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتمشوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم ، شدم آن عاشق ديوانه كه بودمدر نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد ، باغ صد خاطره خنديدعطر صد خاطره پيچيد ، يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيمپر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم ، ساعتي بر لب آن جوي نشستيمتو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت ، من همه محو تماشاي نگاهتآسمان صاف و شب آرام ، بخ…
  • اسمش را می گذاریم دوست مجازی

  • اسمش را می گذاریم دوست مجازیاما آنسو یک آدم حقیقی نشستهخصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کندوقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسدوقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایشوقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شودمطمئن می شوم که حقیقیستهرچند کنار هم نباشیمهرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،من برایش سلامتی و شادی آرزو دارمهرکجا که باشد...…