یک سیب افتاد و جهان از قانون جاذبه با خبر شد...

هزاران جسد افتاد و بشر معنی انسانیت را درک نکرد...

«آسوده» با «دچار بلا» فرق می‌کند..
«مس» با «شراره‌های طلا» فرق می‌کند..
یک پلک در «ندیدن» و «دیدن» تفاوت است..
یک حرف بین «لا» و «بلا» فرق می‌کند..
تا مکه و طواف دگر ... صبر می‌کنم..
امّا برای کرب و بلا ... فرق می‌کند......؟
اللهم ارزقنی محرم الحسین..

هر بار که برای خرید می رفت,کلی تخفیف می گرفت.می گفتː<تو خرید بلد نیستی!یه بار با من بیا;برات یه تخفیف حسابی می گیرم.

آن روز با فروشنده جوان,با ناز و کرشمه از هر دری حرف زد وخندید.نیم ساعت بعد ,پس از فروش حیا و نجابتش توانست مانتو را با ده هزار تومان تخفیف بخرد!

استشمام رایحه تو لیاقت می خواهد,نگاه های هرزه مانند علف هرز جلوی رشد گل وجودت را می گیرند!

،،،،،،،،،،،مهــــــــــربون بــــــــــــــاش،،،،،،

گلايه هاي من از تو نيست

سخنم با شب است

عجب سرد است

وقتي با خيال تو هم آغوشم

شب بيچاره هم گلايه از گريه هايم دارد

كه اينچنين بد تا ميكند

به راستی

چگونه گذشته ها گذشته است؟

با این همه فراز و فرود٬

با این همه هنگامه و هیاهو٬

از باد ٬از برف ٬از باران

و از تمام دوره های زمین شناسی؟

بی حتی نشانی٬یا فسیلی

از زمستان و بهار و گریه ها و لبخندها ...

و چگونه ٬خود را

با تمام قلب ها ٬سازگار کرده است...

...... عشق را می گویم ......!!!

به راستی

چگونه گذشته ها گذشته است؟

با این همه فراز و فرود٬

با این همه هنگامه و هیاهو٬

از باد ٬از برف ٬از باران

و از تمام دوره های زمین شناسی؟

بی حتی نشانی٬یا فسیلی

از زمستان و بهار و گریه ها و لبخندها ...

و چگونه ٬خود را

با تمام قلب ها ٬سازگار کرده است...

...... عشق را می گویم ......!!!

یک دوست داشتن هایی هم هست که از دور است و در سکوت

که دلت برایش از دور ضعف میرود....

که وقتی حواسش نیست چشمانت را می بندی

و در دل دعایش میکنی و با یک بوسه به سویش روانه میکنی

که وقتی بی هوا نگاهش با نگاهت یکی می شود...

انگار کسی به یک باره نفس کشیدن را ممنوع میکند!

یک دوست داشتن هایی هست...

که به یک باره بی مقدمه پا در کفش دلت میکند و جا خوش میکند!

و از دست تو کاری بر نمی آید جز از دور دوست داشتن،

یک دوست داشتن هایی هست

ساکت است....

آرام است...

خوب است!!!

قصه از آنجا شروع شد که ، آمدیم از ” عادت کردن ” فرار کنیم ، به ” فرار کردن ” عادت کردیم…!

داشت از "تنهايي اش" ميگفت و ميناليد،درحاليكه صداي بوق پشت خطي اش امانش را بريده بود...!!!
Mr_satan

+5