خاطره

به نام خداوند مهربان

روزهای اولی که به همخونه اومدم , روزهایی بود که تازه کارمو از دست داده بودم یه کار خانوادگی که حالا با مشکلاتی روبرو بود و باید صبر پیشه میکردیم تا درست میشد , با هدایای علی پلیس ِسایت غافلگیر میشدم یکهو چند تا قران باهم یا گل میفرستاد ارش یه دفعه روی چتم می اومد و حرفهایی میزد که برام جالب بود از همه جالبتر خخخ ممتدی بود که اخر چتاش مینوشت 

همیشه در حال خنده بود فکر میکردم یه عادته نوشتاریه ولی بعدا که باهاش حرف زدم فهمیدم نه بابا این ادم همش داره میخنده یکی بود هزار تا بلاگ زده بود علی توتو , با خودم میگفتم احتمالا همیشه وقتی می اومده سایت , داشته بلاگ میزده , اقا سیامک و بلاگای طنزش , استیکرایی که در عین حرفه ای بودن در جواب کامنتا میگذاشت منو ترغیب میکرد کد همه ی استیکرا رو یاد بگیرم همینطور فرشته (کیشمیش) همه بلاگاشو خوب مدیریت میکرد ,هم شکلکای به جایی میگذاشت 

Manam یا مریم خانم 

همیشه برام سوال بود چرا اسم پروفایلش منمِ چرا همون مریم نیست , هیچوقتم روم نشد ازشون بپرسم , اهان حاج امیر اقا , یه روز یهو پیداشون شد و فهمیدم از کاربرای قدیمی هستن, اوائل توی بلاگاشون اوازم میخوندن حالا دیگه گذاشتن کنار , مستر کینگ , همش فکر میکردم پیر سایت ایشونن , سنشون 90 سال بود ولی وقتی دقت کردم دیدم بعضیای دیگه هم چنین سن هایی دارن . بلی گفتنشون توی بلاگا برام جالب بود چرا بله رو بلی مینوشتن .محمد (لبرمن) همیشه سکاندار سایت میدونستمشون , همینطورم هست , پدرام بود و نبودش یکی بود چون بیشتر نبود اونموقعها یه کاور جالبی داشتن , یه سیاهپوستی که داشت از توی کاور به همه مون لبخند میزد .پرهام مدیر اجرایی یه روز اومد روی چتم و گفت به خاطر فعالیتت کاربر فعال شدی , چه روز خوبی بود لااقل یه جا ارتقا پیدا کرده بودم ماریا و سحر تکپر برام معما بودن , چون عضو شورای سایت بودن , همش فکر میکردم چطوری شورا شدن وظیفه شون چیه , بلاگاشون همیشه زیبا بود و گیرا , ایه دختر حساس سایت , مهربون و دوست داشتنی یه روز که یکی از کاربرا بهم توهین کرد به عکس پروفایلش نگاه کردم انگار میشد بهش گفت و دلی سبک کرد اونروز ایه سنگ صبورم شد ,سعید مکس کاربر قدیمی منو اشتباه به جای یه کاربر قدیمیِ دیگه گرفته بود هی میگفت تو پروفایل دوم فلانی هستی ازین حرفش ناراحت شدم پروفایلمو حذف کردم شب که جنازه پروفایلم, افلاین نگاه میکردم دیدم 

بک خورده, رفتم رمزمو دادم و وارد همخونه شدم کار علی پلیسه بود

حیاتم در همخونه رو مدیون ایشون هستم .

ارین برام همیشه شخصیتی معما گونه داشت به نظرم سواد خوبی داشت اما خودشو مخفی میکرد انگار دوست نداشت دیده بشه 

صبا و سامان یازده حکم یه زوج رو داشتن برام , اکثر مواقع در بلاگها با هم دیده میشدن و تفاهم زیادی داشتن 

بلاگهای صبا خانم در نوع خودش بی نظیر بود 

شادی1357 همش یه خانم چاق تصورش میکردم ولی بعد فهمیدم طفلک لاغره 

شادیِ خودمون ابجیِ ارش , دختر خوش سلیقه و عاشق پیشه , امیدوارم اونی که انتظارشو داره خدا یکهو از اسمون بندازه زمین 

پیمان 0082 پسر خوش ذوقی که  بلاگهای اهورامزدایی مینوشت و میداد به من بلاگشون کنم هر جا اهورامزدا میبینم یاد پیمان می افتم خزان خانم , کاربر قدیمی , خانم خوب و متشخصی که با شوخی های زیباشون گاهی حس بلاگها رو عوض میکنن فردین که همش برام یه پروفایل غیر فعال بود وقتی پروفایل کاربرای قدیمی که دیگه نمی اومدن رو میدیم دلم میگرفت ولی خوشبختانه مدتیه که شاهد حضورشون هستیم مجید , اونموقع که توی سایت بود بلاگهای زیبایی میزد خیلی خوش سلیقه بود رضا مدیر اجرایی , اوایل زیادتر می اومد دلسوز و موثر تیارا , خیلی زحمت میکشید بلاگهای سرگرمی خیلی وقت گیر بود مخصوصا بلاگهای سوال و جواب , زحمتاش دیده نشد 

ثنا خانم , خانم متشخصی که همیشه حس مهربانیش رو میشه در کامنتا و بلاگهاش دریافت کرد شهریار, حساس , مهربون و صاحبِ تفکر , اوایل عکسای پروفایلش خیلی طبیعی بود بعد ارش لو داد عکس خودشه {7}

و همه ی دوستانی که با هم در همخونه خاطره های زیبا ساختیم و الان حضور ذهن ندارم اسمشون رو بیارم 

امیدوارم همیشه سلامت باشین , مدت کوتاهی نیستم لااقل از دست بلاگهای مذهبیم راحت میشید علی الخصوص ارش {7} 

و امیدوارم بازم همه تون رو ببینم , در همین سایت :)

ارزو دارم خوشبخت و سعادتمند باشید .

ارادتمند : سحر- الف