بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
ما بره بودیم نه بچه !
- تعداد نظرات : 46
- ارسال شده در : ۱۳۹۷/۰۹/۲۱
- نمايش ها : 576
به نام خداوند مهربان
بچه نبودیم که ما، بره بودیم
صبح خروسخوان همچین آروم، بدون نق و نوق از خواب بیدار می شدیم و صبحونه خورده و نخورده، یه مسافت چند صد متری را پیاده گز می کردیم تا مدرسه، سرویس کجا بود؟
تازه اون سالها سرد هم بود ، یه کاپشن خرسک و یه کیف صد کیلویی و دست های لبو شده از سرما _ ما دهه ی شصتیا !
تو مدرسه هم بره بودیم ، از ترس ناظم همچین رو خط سفید ده سانتی وا میستادیم که یه سانت از کفشمون از خط بیرون نمیزد، بازیمون چی بود؟
طناب بازی و لی لی و توپ بازی
صبح لی لی... ظهر لی لی... شب لی لی...
خلافمون چی بود؟
پنج تومن میدادیم بابای مدرسه، یه تیکه پلاستیک مچاله میذاشت کف دستمون، یه قاشق هم قره قوروت چرک صد سال مونده میریخت روش، ما هم با لذت ، دِ بِلیس، یا فوق فوقش، فوت فوتک میخریدیم، که عبارت بود از دو ممیز سه دهم گرم آرد نخودچی مخلوط با شکر، تو یه پلاستیک چهار سانتی، که به طریقه فوق امنیتی مهر و موم و منگنه کاری میشد، با یه نی کوچولوی نارنجی کنارش.
البته این فوت فوتک رو بیشتر مواقع نمیخوردیم
نگه میداشتیم که فوت کنیم تو سر و کله ی مخبر کلاس که چغلی همه رو میکرد.
ظهر که میشد، همون مسافت طولانی رو برمیگشتیم خونه، دستشویی ها مثل الان نبود، ورِ دل آشپزخونه!
یا تو حیاط بود، یا تو راهرو...
دست و رومون را می شستیم و ایضا جورابامون رو، رو نرده پهن میکردیم، تازه می آمدیم تو، همچین بره هایی بودیم که همون بغل جاکفشی دفتر کتاب را پهن می کردیم و می نشستیم به مشق نوشتن،تموم می کردیم، برنامه فردا رو هم حاضر میکردیم.
مثل الان نبود که خاله و عمه یه دست بچه رو ماساژ میدن، عمو و دایی اون یکی دست رو ،تا بچه چهار خط به آخر رو بنویسه.
اینقدر مشق می نوشتیم که گوشه انگشت وسطی قلمبه بود همیشه، میخچه وار.
بوی نهار دل می ربود ولی باید صبر میکردیم تا بابا بیاد،همه با هم غذا بخوریم، تنهایی خوردن و جدا جدا خوردن نداشتیم، والا جرات الیور تویست رو هم نداشتیم، بگیم ما گرسنمونه، باید صبر میکردیم
الان اگه بود میشد مصداق بارز کودک آزاری، ولی اون موقع درس صبر بود واسه ما، غذا هم هر چی بود، آبگوشتی، کوفته ای، لوبیا پلویی هر چی بود میذاشتن سر سفره،
مثل الان نبود که مامان ها هی بگن: الهی دورت بگردم، فدات بشم، مرغ نمیخوری؟
کباب بخور...دوست داری زنگ بزنم پیتزا برات بیارن مادر قربونت بشه!
هر چی بود میخوردیم خدا رو هم شکر میکردیم.
الان که نگاه میکنم، میبینم، ما هنوزم همون بره های مظلوم و بی دفاع و البته معصومی هستیم، که هنوز که هنوزه تو چنگال زندگی لی لی میکنیم...
تشکر
بهنظرم، تشبیه به بره، تشبیه مناسبی نبود.
مخلص کلام: سپاس
بله درسته , منظورمظلومیتِ بره بوده
تشکر خوش اومدین
یادآوریِ خاطرهها، دلنشین و دلچسب بود.
بهنظرم، تشبیه به بره، تشبیه مناسبی نبود.
مخلص کلام: سپاس
یعنی چی
حرمتی گفتت
پیمان الان این شکلی هستی
تشکر خوش اومدین
من پلنگ بودم نه برچه
برای ما ریش سفیدا هیچ ساعتی , منعی نداره {7}
خوش اومدی تشکر :){59}
من شکایتمو به کجا ببرم
یعنی چی
حرمتی گفتت
اشکم درومد : )
والا دهه شصت از ۶۵ به اون ور اصلن حساب نمیان
دهه شصت اسمش روشه , دهه ی شصت
با اینکه 65 به بعدم ولی همه اینا رو لمس کردم
تشکر خوش اومدی
اگه جای درجه کاربری بزنن نسل سوخته ولمون میکنید
والا دهه شصت از ۶۵ به اون ور اصلن حساب نمیان
وقتی میگی بره
این بره های سفید کوچولا بنظرم میاد
عالی بود نسل سوخته ما {1}
تشکر خوش اومدین
اخی بع بع
وقتی میگی بره
این بره های سفید کوچولا بنظرم میاد
عالی بود نسل سوخته ما
حالا شاید ۱۰۰ شبیه نبوده ولی همین طوربوده:)
الان که برا بچه چه ها نمیذارن....خودمم همیشه میگم میذارم برای بچم...
ولی خوبیِ این خاطرات تهش اینه که هممون میگیم:حداقل من برای بچه هام کم نمیذارم:)
ممنون سحر
.
.
.
.
.
.
ولی سحر حساب نیستا:|
.
.
.
.
بمن میرسه میگه سایت نصف شب به بعد لولو داره:asanesh
پیمان برای تو لولو داره نیا
برای ما ریش سفیدا هیچ ساعتی , منعی نداره
خوش اومدی تشکر
تِم و نوشتار بلاگت باحاله و قابل تصور...
حالا شاید ۱۰۰ شبیه نبوده ولی همین طوربوده
الان که برا بچه چه ها نمیذارن....خودمم همیشه میگم میذارم برای بچم...
ولی خوبیِ این خاطرات تهش اینه که هممون میگیم:حداقل من برای بچه هام کم نمیذارم
ممنون سحر
.
.
.
.
.
.
ولی سحر حساب نیستا
.
.
.
.
بمن میرسه میگه سایت نصف شب به بعد لولو داره
لطف دارین تشکر
سپاس خانومی
خیلی ممنون خوش اومدین
یادش به خیر.
تشکر از شما.
:)
خوش اومدین تشکر
البته الانم جامعه همینطوری بی رحمِ و در مورد ما یک کم بیشتر .بعصی از بچه های دهه شصت هنوز نه کار دارن و نه زندگی. . تشکر خوش اومدی
_____
واقعا یادش بخیر..
یادم میاد تو زمستون کلاس پنجم بودم یا درس رو درست جواب ندادم یا یه کاری کرده بودم..درست یادم نیس..منو دوسه تای دیگه بردن تو حیاط مدرسه..مدیر اومد..
فامیلش قشنگ یادمه..روزیطلب..معلممون رزمجویی بود اسمش..
مدیر گفت دستاتونو خیس کنین زیر شیر آب یخ..
خیس کردیم .
و بعد با ترکه اناری فکرکنم پنجتا کف دست هر کدوممون زد..
بله..اونوقتا این جوری بود..
کسی هم جرات نمیکرد بره به خونوادش بگه که تو مدرسه چیکار کردن باهامون..چون میترسیدیم اوناهم یه کتک دیگه بهمون بزنن..
همچین دورانی رو ما گذروندیم..
یادش بخیر واقعا
مرسی سحر
{h}
بره مظلوم و مطیعه اروم و نجیبه
چه تنبیه بدی من اگه جای شما بودم ترکِ تحصیل میکردم
تشکر لطف کردین
مطیع بودیم تشکر خوش اومدین
{H} {H}
منم زیاد ازون روزا خوشم نمیاد ولی خب خیلی چیزا ارزش بود و قابل احترام ولی حالا نیست
تشکر خوش اومدی بعدشم تبریز زلزله اومده نخند
#بره#برده#چشم
کلا ایرانیها انسانهایی مطیع هستن حالا چی بشه خونشون به جوش بیاد یه انقلابی هم بکنن , بعدشم یه عده می ان و تمام منافع انقلاب رو به نفع خودشون بالا میکشن
ببینید تو فرانسه سر مکرون , بخاطر گرونی دارن چی میارن , ما هم اینجا خودمونو با هر شرایطی تطبیق میدیم . تشکر خوش اومدین
زیبا بود ، سپاس گزارم
عالی
سپاس خانومی
همینطور بود که فرمودید.
یادش به خیر.
تشکر از شما.
#بره#برده#چشم
مساله جرأت نیست، نسل ما اینقدر با جنگ و عواقبش زندگی کردیم و با صدای آژیر قرمز دوویدیم تو سنگرا، که الان فقط به صلح و آرامش نیاز داریم، خدا نصیبتون نکنه و اونروزا رو نبینید.
{H} {H}
تو اصلا احساس نداری که کلا بیخیالی خخخخ
تو هر چی شد فقط بخند
امروز تبریز زلزله اومد صبح بازم بخند
چقد ظلم شده ها در حقتون .بیشتر که فکر میکنم دلم براتون میسوزه
حالا چرا بره؟
_____
واقعا یادش بخیر..
یادم میاد تو زمستون کلاس پنجم بودم یا درس رو درست جواب ندادم یا یه کاری کرده بودم..درست یادم نیس..منو دوسه تای دیگه بردن تو حیاط مدرسه..مدیر اومد..
فامیلش قشنگ یادمه..روزیطلب..معلممون رزمجویی بود اسمش..
مدیر گفت دستاتونو خیس کنین زیر شیر آب یخ..
خیس کردیم .
و بعد با ترکه اناری فکرکنم پنجتا کف دست هر کدوممون زد..
بله..اونوقتا این جوری بود..
کسی هم جرات نمیکرد بره به خونوادش بگه که تو مدرسه چیکار کردن باهامون..چون میترسیدیم اوناهم یه کتک دیگه بهمون بزنن..
همچین دورانی رو ما گذروندیم..
یادش بخیر واقعا
مرسی سحر
منو خیلی تکونم داد خیلی قشنگ بود نوشتارش.بره های دوست داشتنی بودیم
با اینکه خیلیا از گذشته یاد میکنن و دوسدارن به دهه 60 برگردن من اصلا علاقه ای ندارم به برگشت .... شاید دلم برای یه نمور از چیزاش تنگ شه ولی در کل علاقه ای ندارم .
پس به همین خاطره که این نسل جرئت هیچ کار انقلابی رو نداره!
#بره#برده#چشم
{67}
خیلی ممنون لطف دارین
خوش اومدین
خیلی ممنون
خیلی ممنون لطف دارین
صفحات
1 2