بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
« هوالاوّل »
- تعداد نظرات : 4
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
- نمايش ها : 237
به نام خداوند مهربانم
این روزها حال نوشتنم نیست ...
موضوع بسیارست و دل و دماغ نگارشش نیست...
دنیای نت برایم کمی کم رونق شده است و حس جستار را ربوده است از سینه ای که پر است از حرف های نگفته ای
که دارد سر ریز می شود گاهی از گوشه چشمانم و نمی توانم فریادشان بزنم ...
آتشفشان دلم فقط دود می دهد و فوران نمی کند ... دلتنگ است ... بهانه می خواهد ... نمی یابد...
نمی یابم بهانه ای برای اینکه ...
های های گریه کنم ... اشک ریزم ... سیلاب بغضهایم را ... جاری سازم بر دشت گونه ها و سیراب کند کویر ترک خورده
لبهایم را...
آه ... چه درد است این چه درد است ... ؟
بدنبال کسی می گردم که سر گذارم بر شانه هایش و هق هق کنان چون کودکی هایم ...
به پهنای صورت اشک ریزم ... اما ... نیست ...
اما هست...
یافتم آنچه در این نزدیکی هاست و در دوردست ها می جویمش...
محیا می شوم... باید احرام حریم حرمتش می بندم ... می روم به آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها...
پیشانی بر سنگ فرش صحن و سرایش می سایم و دو رکعت گریه سر می دهم ... دو رکعت با تمام سنگ هایش درد
دل می کنم ... لباس اشک آماده است ... سرم از شرم افتاده ست ... همیشه سنگ فرش او برایم مهر و سجاده
ست ...
tnx
خیلیم قشنگ
یافتم آنچه در این نزدیکی هاست و در دوردست ها می جویمش...
مرسی عزیزم زیبا بود
◔͜͡◔\√ : ) Likeeeeee\"◔͜͡◔