بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
بادبادک بازی
- تعداد نظرات : 16
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۶/۲۰
- نمايش ها : 228
به نام خداوند مهربانم
یادته یه زمانی بادبادک بازی ها مون رو ؟؟
البته من خیلی کوچیک بودم و بچه های فامیل گاهی قرقره شون رو می دادن که نگه دارم و چند ثانیه
دستم بود.هههههههه
چه روزای خوبی بود.
برای درست کردنش کلی زحمت می کشیدند.
بادبادک بازی در فهرست سرگرمی بچه های امروزی جایی نداره
.
اونا نمی دونند که این بازی برای نوجوووونای دهه ۶۰ چقدر مهیج و جذاب بود
.
ولی برای امروزیها فقط در پاتوقی مثل پارک پردیسان تهران معنا پیدا میکنه.
شایدم یه روز شهرداری کلانشهرها یی مثل تهران تصمیم بگیرند جشنواره ای برگزار کنند
تا بعضی از شهروندان چند ساعت بادبادک بازی کنند ولی فعلا که نکردند.
اما در سالهای نه چندان دور
بادبادک بازی یه تفریح فراگیر بود.بعد از ظهرهای تابستان و پشت بامها .....
بادبادکها در تخیل بچه ها پرواز می کردند و از ابرها بالاتر می رفتند
اما حالا کایتهای عظیم الجثه جای آن سرگرمی کوچک را گرفته
و خریداران این موجودات جدید، بزرگسالانی هستند که جیب پر پول و وقت اضافه ی زیادی دارند ....
tnx
ایکاش الان همون موقع بود
واقعا یادش بخیر
تشکر لطف دارید .
سحر خانومه زلزله:D
;)
ای خدا چ دورانی..لِی لِی..کارت بازی..هفت سنگ..
پیر شدیم!
ممنون
تشکر
برام فرقی نمی کنه هر چی صدام کنید دوستش دارم .سحر یا شهرزاد .مهم نیست
دهه هفتادی ها هم بازی کردند من خودم استاد بادبادک ساختن بودم
با نایلون زباله درست میکردم
قرقره هم کاموای مادرم که از زمستون اضافه میموند رو میپیچوندم سرشم کلی دعوا میشد
چوبم حصیر میخواست که هر جایی پیدا نمیشد
یکی از مغازه های سرکرچمون که ی پیر مرد بود که الان فوت کرده با حصیر برای مغازش سایبون درست کرده بود
که اونارو میپیچوندیم .
فقط یادش بخیر :)
مرسی سحر جان دلم گرفت
{67}
آره منم چون توی یه کارتون بادبادک دیدم یاد ش افتادم و این بلاگ رو نوشتم .تشکر
{34} هورا شهرزاد جونی
:)
با تایید حرف رضای عزیز و آرش عزیز
ایکاش الان همون موقع بود
واقعا یادش بخیر
{34} هورا شهرزاد جونی
:)
شهرزاد ن
سحر خانومه زلزله
ای خدا چ دورانی..لِی لِی..کارت بازی..هفت سنگ..
پیر شدیم!
ممنون
ممنون
دهه هفتادی ها هم بازی کردند من خودم استاد بادبادک ساختن بودم
با نایلون زباله درست میکردم
قرقره هم کاموای مادرم که از زمستون اضافه میموند رو میپیچوندم سرشم کلی دعوا میشد
چوبم حصیر میخواست که هر جایی پیدا نمیشد
یکی از مغازه های سرکرچمون که ی پیر مرد بود که الان فوت کرده با حصیر برای مغازش سایبون درست کرده بود
که اونارو میپیچوندیم .
فقط یادش بخیر
مرسی سحر جان دلم گرفت
هورا شهرزاد جونی
تشکر
مرسی درسته
مرسی{67}
تشکر
لایکککک
تشکر
خاطراتی زنده شد
مرسی
یادش بخیررررررر - مرررسی سحر
کک