متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • تو

  • " تـــو "دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،کلمه ی کـــوتاهیکـــــ ـــ ـه برای گفتنش ..جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید وناتمـــــ ــــ ــام ماند ..*
  • رسم دنیا

  • دیشب، ناگهان خدا در گوش من گفت:تو را چه به عشق؟!!! گفتم:چرا؟؟؟ گفت:تو خوابی و عشقت در آغوش دیگری... لبخندی زدم و گفتم:خدایا،این مخلوق توست! شاید تو در خوابی...خبر از رسم دنیا نداری .......
  • سرزمین

  • این جاآنقدر شاعرانه دروغ می گویندو آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند   که نمیدانمدر این سرزمینبا اینهمه فریب...چگونه ست کهدلم هنوزخواب باران را دوست دارد...                              …
  • هر کسی .....

  • هر کسی برای خودش خیابانی دارد… کوچه ای… کافی شاپی.. و شاید عطری… که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند  
  • بازنشستگی شیطان

  • امروز ظهر شیطان را دیدم ! نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت... گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند... شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد! گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟ گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به…
  • حرف حساب

  •   وقتی گریه کردیم گفتند بچه ای وقتی خندیدیم گفتند دیوونه ای وقتی جدی بودیم گفتند مغروری وقتی شوخی کردیم گفتند سنگین باش وقتی سنگین بودیم گفتند افسرده ای وقتی حرف زدیم گفتند پر حرفی وقتی ساکت شدیم گفتند عاشقی حالا که عاشقیم میگن اشتباه و گناهه...   …
  • داماد خوب

  • زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند. یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌ا…
  • عشق

  • از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است . از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد . از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان . از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است . از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است . از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد . از استاد ریاضی پرسیدند عش…
  • داستان پند آموز

  • سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن. زن فرانسوي گفت: به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه … خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم! روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور . روز سوم اوضاع عوض شد، شو…