متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


فرستادن به ایمیلچاپمشاهده در قالب PDF

چگونه صاحب الزّمان را نمى توان ديد در حالى كه دست او در ميان دست توست/ علاّمه حلّى شب جمعه اى به زيارت سيّد الشّهداء (عليه السلام) مى رفت. ايشان تنها بر روى الاغى سوار شده بود و تازيانه نيز در دستش بود.

 

در بين راه شخص عربى پياده به همراه علاّمه راه افتاده و با هم به صحبت مشغول شدند. وقتى مقدارى از راه رفتند علاّمه متوجّه شد كه اين شخص مرد دانايى است بنابراين در مورد همه مسائل علمى با هم صحبت كردند و علاّمه بيشتر متوجّه مى شد كه اين مرد صاحب علم و فضيلت بسيارى است.

 

علاّمه مشكلاتى كه برايش در علوم پيش آمده بود را يكى يكى از آن شخص سؤال مى كرد وآن شخص همه آنها را جواب مى فرمود تا اينكه به مسئله اى رسيدند كه آن شخص فتوايى داد ولى علاّمه آن فتوا را ردّ كرد و گفت: (حديثى در مورد فتواى شما نداريم).

 

آن مرد گفت: (حديثى در اين مورد شيخ طبرسى در كتاب تهذيب بيان كرده است و شما از اوّل كتاب تهذيب فلان قدر ورق بزنيد در فلان صفحه در سطر چندم اين حديث را مشاهده خواهيد نمود).

 

علاّمه تعجّب كرد كه اين شخص چه كسى است؟! آنگاه علاّمه از آن شخص پرسيد: (آيا در زمان غيبت كُبرى مى توان امام زمان (عليه السلام) را زيارت كرد يا نه؟!)

 

در اين هنگام تازيانه از دست علاّمه افتاد وآن شخص بزرگوار خم شد و تازيانه را از روى زمين برداشته و در دست علاّمه گذاشت و به علاّمه فرمود: (چگونه صاحب الزّمان را نمى توان ديد در حالى كه دست او در ميان دست توست).

 

پس علاّمه بى اختيار خود را از روى حيوان به پايين انداخت كه پاى آن حضرت را ببوسد و از هوش رفت. چون به هوش آمد كسى را نديد، به خانه برگشت و به كتاب تهذيب مراجعه كرد و آن حديث را در همان صفحه و سطرى كه حضرت نشان داده بود ملاحظه نمود).

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Mehdiii20
ارسال پاسخ

یاصاحب الزمان