متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


0Arta
0Arta
۱۳۹۵/۰۴/۲۰

من قبلن فك ميكردم فساد اداری يعنی
تو اداره كارمندا همديگرو آره
بعد فهمیدم کاش همو آره،
اینا دارن ما رو آره

.
+5

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۳۱

یه پسرایی هستن که . . .



صدای خنده هاشون تو خیابون میپیچه



شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی کوچیک



ابروهاشون فابریک خودشونه



همونایی که نه لکسوز دارن نه کمـری ..!



اما مـرام دارن



چشمشون همه جا کار نمی کنه



و دنبال موی بلوند و چشم آبی نیستن



پسرایی که موزیکـ های خارجی رو بدون معنی کردن حفظ نمیکنن



پُــــز نمیـــــــدن



پاتوق شون مهمونی و شیشه و انواع مشروبی جات نیست



آره رفیـق ..!



اونایی که تکیه کلامشون معرفته



بی ریا، با خدا، مهـربون و با مسئولیتن



آدم میتــونه بهشون تکیه کنه



کنارشـون آرامش داری



کنـارش باشی یا نباشی حواسش به بقیه دخترا نیست



و آدم ها رو مثل هـم نمی بینن



این جور پسرا خیلی مـردن



خیلی تکن، خیلی خاصن …



خیلی شوخن و جنگولکـ بازی در میـارن



ولی احساس شون قویه



آه که بکشن خدا دنیا رو واسشون زیر و رو میکنه ..!!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۳۱

آرزوی خیلی ها بودم !

از آن دست نیافتنی هاشان !

ساده اسیرت شدم ؛

که قدر ندانستی ...!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۳۱

حالم خوب است اما ....

پایانی برای قصه ها نیست؛

نه بره ها گرگ میشوند ونه گرگ ها سیر...

خسته ام از جنس قلابی آدمها,

دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زد...

حالم خوب است اما...

گذشته ام درد میکند...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۳۱

خدایاطاقت مرا با طاق آسمان اشتباه گرفته ای؟

این پیمانه سالهاست که پر شده...

0Arta
0Arta
۱۳۹۵/۰۲/۱۵

شمار پسراتو باشگاه
هنگام وزنه زدن :
1. یک
2.دو
3.سع
4.چاع
5.پَع
6.شیع
7.عفت
8.عشت
9.عـــوح
10.عَـــــــــــح !!..

+5

raha17
raha17
۱۳۹۵/۰۱/۱۱

از کنارم رد شدی بی اعتنا نشناختی؟؟؟

چشم در چشمم شدی اما مرا نشناختی..

در تمام خاله بازی های عهدِ کودکی..

همسرت بودم همیشه بی وفا،نشناختی؟؟؟

لـی له بازِ کوچه ی مجنون صفت ها فکر کن..

جنبِ مسجد،خانه ی آجرنما،نشناختی؟؟

دخترِ همسایه،یادِ جرزنی هایت بخیـر..

این منم تک تازِ گرگم برهوا،نشناختی؟؟؟

اسم من آقاست،اما سال ها پیش این نبود..

ماه بانو یادت آمد؟مشتبا! نشناختی؟؟؟

کیست این مردِ نگهبانت که چشمش بر من است؟؟؟

آه...آری؛تازه فهمیدم چرا نشناختی...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۱۱

رفتن پر از درد است
پر از زخم های ریز و درشت
بر روی تن
بگو شلاقت را محکم تر بزن
عادت کردیم
به شلاق های پی در پی
بگو دور تا دورمان را
تا می توانید
تا جان در بدن دارید
پر کنید
از سیم های خاردار
رفتن پر از درد است
رفتن پر از زخم است
نمان...
در سرزمین ظلم نمان
در سرزمین کفر نمان
نمان...
ماندن جایز نیست برو
حتی اگر زخمها
بی شما باشد
عادت می کنی
برای رفتن استخاره جایز نیست
برو...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۱۱

نقاش چيره دستم و امشب به دست غم
نقشي بديع و دلکش و زيبا کشيده ام
وز جلوه ي جمال دل انگيز روي يار
دنياي ذوق و شعر و هنر آفريده ام
بنهاده ام ز شوق ،به چشمش شرار مهر
شفاف و دلفريب بدان سان که ديده ام
چون خامه ام رسيد به لعلش دلم طپيد
گوئي به آب زمزم و رضوان رسيده ام
تصوير او تمام شد اما دريغ و درد
ديدم که حيف، زحمت بيجا کشيده ام
تصویر زنده بود ،ولی مهر ما نداشت
من نیز دل ز صحبت یاران بریده ام
در چشم دل سياه حبيبم، وفا نبود؟
يا اين که بود مهر و وفا ،من نديده ام
ليکن چگونه ديده بپوشم ز ديدنش
مهرش بدل گرفته و با جان خريده ام
گلزار مهر او که به دل ريشه کرده است
با اشک چشم و خون جگر پروريده ام
من ماندم و (حبيب) و دل زار خويشتن
با ياد دوست گوشه عزلت کشیده ام

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۱۱

اگر كه گل رود از باغ باغبانان چه كند ؟
چو بي بهار شود با غم خزان چه كند ؟
كسي كه مهر گل از دل نميتواند كند
به باغ خشك در ايام مهرگان چه كند
به گريه زنگ غم از دل بشوي و شادان باش
دل گرفته غم خفته را نهان چه كند ؟