متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۵/۰۱

هرگز چشمانت را از آسمان بر ندار

آنجایی که خدا زندگی می کند

آنقدر به آسمان چشم بدوز تا خدا را ببینی

سرت را بالا بگیر

شک نکن . . .

خدا خودش را از تو پنهان نمی کند

او دیدنی ترین است!

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۴/۱۸

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

SOGAND1441
SOGAND1441
۱۳۹۲/۰۴/۱۳

عکست خیلی تابلوست یکی دیگه بذار

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو “شام آخر” دچار مشکل بزرگی شد:

می بایست “نیکی” را به شکل "عیسی” و “بدی” را به شکل “یهودا” ،

یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد.

او کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانی‌اش را پیدا کند.

روزی در یک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت.

جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.

سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛

اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.

کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.

نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را

در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند ,

چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت.

گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند،

دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و

در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی

که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.

وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود،

چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید،

و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: “من این تابلو را قبلاً دیده ام!”

داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل،

پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم.

موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم ,

زندگی پر از رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم!

“می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛

همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.”

پائولو کوئیلو

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

در مقابل آینه ایستاده بودی و خودت را نگاه میکردی

که ناگاه دیدی که برای زدن پس گردنی به سوی تو روانه ام؛

آماده می شوی برای جای خالی دادن اما دریغ:

"اجسام از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیک تر است

خوش اومدی همشهری

5++ اینم اولین امتیاز