متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


kajal
kajal
۱۳۹۲/۰۴/۲۸

خدایا مگه نه این که خودت گفتی: «ألا بذکر الله تطمئن القلوب» ؟!
پس دریاب قلبی را که آرامشش را مردمان این زمان بر باد بردند.

mehran68
mehran68
۱۳۹۲/۰۴/۲۶

يكي مي پرسد : اندوه تو از چيست ؟

سبب ساز سكوت مبهمت كيست ؟

برايش صادقانه مي نويسم : براي آنكه بايد باشد و نيست .

مهران

farhad40
farhad40
۱۳۹۲/۰۴/۲۶

حرفهای ما هنوز ناتمام ...

تا نگاه میکنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی !
پیش از آن که با خبر شوی !
لحظه عزیمت تو ناگزیز میشود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی !
ناگهان
چقدرزود
دیر میشود !

«قیصر امین پور »

farhad40
farhad40
۱۳۹۲/۰۴/۲۶

نگاه کُن که غم درون دیده‌ام
چگونه قطره قطره آب می‌شود
چگونه سایۀ سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می‌شود
نگاه کُن
تمام هستی‌ام خراب می‌شود
شراره‌ای مرا به کام می‌کشد
مرا به اوج می‌بَرد
مرا به دام می‌کِشد
نگاه کُن
تمام آسمانِ من
پُر از شهاب می‌شود

« فروغ »

farhad40
farhad40
۱۳۹۲/۰۴/۲۶

پشت سرم گریه نکن
آب منو می بره
اشکای لالایی نریز
خواب منو می بره

پشت سرم گریه نکن
گِل میشه راه رفتن
کاری نکن با گریه هات
جاری شه اشکای من

Mohamad73
Mohamad73
۱۳۹۲/۰۴/۲۶

✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤☆♡★♡✯❤✯❤☆♡★♡✯❤★♡✯❤

..................................................

בر خوابـــــ ــ هَم راحتـَم نمـــﮯ گذارב ، …

بـــــــﮯخبر مـــﮯ آیـב ، …

صدایــــــَـــــــم مـــﮯ کنـב . …

تا چَشـــــم باز مـﮯکنم ، باز نیستـــــــ … !

..................................................

❤❤❤My New Blog❤❤❤
◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣
❧❣ مَعبــــود ❧❣

http://www.hamkhone.ir/member/1785/blog/view/38558/

❧❣ مَعبــــود ❧❣
◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣

ᄽᄽᄽධღ ❺✦ ღධᄿᄿᄿ
▁▔▁▔◥ⓜ.ⓖⓗ◤▔▁▔▁

✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤☆♡★♡✯❤✯❤☆♡★♡✯❤★♡✯❤
3

farhad40
farhad40
۱۳۹۲/۰۴/۲۵

بی مرغ ؛ آشیانه چه خالیست !
خالی تر آشیانه مرغی
کز جفت خود جداست !

آه ؛ ای کبوتران سپید شکسته بال
اینک به آشیانۀ دیرین خویش آمدید!
اما ؛ دلم به غارت رفتست
با آن کبوتران که پریدند ؛
با آن کبوتران که دریغا
هرگز به خانه بازنگشتنه ...

farhad40
farhad40
۱۳۹۲/۰۴/۲۵

گردرکهکشانی دور
دلی ؛ یک لحظه درصدسال ؛
یاد من کند بی شک ؛
دل من ؛ درتمام لحظه های عمر ؛
به یادش می تپد پرشور.

farhad40
farhad40
۱۳۹۲/۰۴/۲۵

به تماشا سوگند
وبه آغاز کلام
وبه پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای درقفس است.

حرفهایم ؛ مثل یک تکه چمن روشن بود.
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشاییدبه رفتار شما می تابد.

SOGAND1441
SOGAND1441
۱۳۹۲/۰۴/۱۷

مرد: بازهم كه پارچه خريدي؟ زن: مي‏خوام برات دستمال بدوزم. مرد: اين كه چهار متر پارچه است؟ زن با بقيه‏اش هم براي خودم يه پيرهن مي‏دوزم.