متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • دلداده ی رهگذر

  •          داستان من رو مرد فقیر و خسته ی راه هر روزم میدونه کنار راه خاکی ای که پشت دود و دم و سر و صدای ساخت مترو، هنوز پا برجاست از راهی میگذرم ؛ دلخوش به اینکه هر لحظه بساط فکرمو زمین میزارم   و کنار پیرمرد خستگی رو به کفش های عابرها وصله میزنم. تفاوت دیروز و امروز، فقط به واسطه ی قدم هایی که ریتمشون حال و هوای اون روز رو تعیین می کنه پیرمرد هر روز سر به زیر ت…
  • تِ تا تو

  •         غوطه خوردن در توده ی مردم بهره ی هرکسی نیست. لذت بردن از جمعیت خود هنری است؛ و فقط آن کسی می تواند، به هزینه ی نوع بشر، خود را از شورِ حیات لبریز کند که یک پری، در گهواره اش، ذوقِ چهره سازی و نقاب زنی را همراه با نفرت از خانه و شورِ سفر در او دمیده است. ازدحام، انزوا: اصطلاحاتی هم ارز و تعویض پذیر نزدِ شاعرِ فعال و بارور. کسی که نمی داند چگونه انزوایش را با انبوه…
  • یکی شدن

  •                     اگر می خواهید چیزی کوچکتر شود،   ابتدا اجازه دهید خوب گسترده شود. اگر می خواهید از چیزی رها شوید،   ابتدا اجازه دهید شکوفا شود. اگر می خواهید چیزی را بدست اورید، ابتدا آن را ببخشید. این درک ظریفی از قانون هستی است   نرم بر سخت غلبه می کند   ارام بر سریع پیروز می شود   اجازه دهید انچه می کنید …
  • شب سرد

  •       تحمل ، معنی دشواری داره برام   میشه از کوره در رفت و عالم و دنیا رو توی یه شب سرد از زخم هات خبر کنی   ما اون چیزی رو که طی هر روز، کنار روزمرگی ها به خورد خودمون دادیم .. بیرون میدیم     نمی تونم ببینم چی رو باز پس میدم و انعکاس من توی این دنیا چیه؟ هر چند از دریافت هام مطلع باشم..   توانایی دیدن این انعکاس از من دوره و به تاری و مبهم بودن وج…
  • مهر هفتم

  •            ?Antonius: Who are you  .Death: I am Death   ?Antonius: Have you come for me   .Death: I have long walked by your side   Antonius: So I have noticed   ?Death: Are you ready   Antonius: My body is ready, but I am not + چه چیزی جذاب تر از این که بشینی با "مرگ" یه دست شطرنج دِبش بزنی؟ یه حدیث از امام علی هست که هیچوقت منو …
  • بر دوش غولان

  • درنگی بر این پرسش که چه چیزهایی از گذشتگان به ما رسیده است؟ و این ادعا که چیزی وجود ندارد که به ما داده نشده است؛ همیشه آزارم می‌داد. تا اینکه به «عصراعتقاد» رسیدم. خدایی‌اش حالا مانده‌ ام این همه نخوت و فخر فروشی ما بر پیشینیان از برای چیست؟ «ما چون اشخاص کوتاه قامتی هستیم که بر دوش غولان سترگ نشسته‌ایم. بیشتر از پیشینیان می‌بینیم و نگاهمان تا ف…
  • طالب بی قرار شو

  •   آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ای وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت آن نفسی که باخودی یار کناره می‌کند وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت جمله بی‌قر…
  • پیراهن

  • By Hamkhone.ir     آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند   دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند   معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد هر کس حکایتی به تصور چرا کنند   چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به که کار خود به عنایت رها کنند   بی معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند   حالی…
  • ماه تلخ

  •           evrery one has a sadistic streak and nothing brings it out   !! better than the knowledge you have got someone at your mercY   ***     توی وجود هر ادمی رگه هایی از دگر ازاری وجود داره این حس زمانی بیدار میشه که بفهمی یه نفر عاشقته !         bitter moon (1992) | Roman polanski         By Hamkh…
  • برای ان زمستان ها که گذشت..

  •     برای صدمین بار دست از نوشتن برمیدارم..   شاید بهتربود همه چیز رو بگیم و   خلاص!    نمیگیم تا توی ذهنمون تموم نشه همه چی/        طرفای 8 شب منتظراتوبوس بودم که   دلم خواست تموم زندگیمو با یکی عوض میکردم   کسی هست؟    خب،   من   تنها چیزی که دارم یه اتاق ابیه..   By Hamkhone.ir bec…