متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


از آن روزی که قلبم گشته زندانی چشمانت 

 

مرا تر می کند هر روز بارانی چشمانت

 

تو با دریا چه کردی که این چنین یک ریز می رقصد

 

که دریا هم شده این بار طوفانی چشمانت

 

خدا می خواست چشمانت پریشان باشد وحالا

 

پریشان تر شد از گیسو,پریشانی چشمانت

 

و من شاعر شدم از آن زمان که قصد کردی تو

 

مرا شاعر کنی با این غزل خوانی چشمانت

 

گناه چشمهای تو مرا در شهر رسوا کرد

 

گناهی نیست دیگر مثل عصیانی چشمانت

 

نگاهم می کنی با چشمهای ناز آلودت

 

و دعوت می کنی از من به مهمانی چشمانت

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !