متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا

  • باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا جوی و دو جفت چکمه و گل بود و ما دو تا وقتـــی نگاه من بــه تو افتاد، سرنوشت تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا… روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا افتــاد روی میـــز ورق‌هــــای سرنوشت فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا کم‌کم زمانه داشت به هــم می‌رساندمان در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا… تا آفتاب زد هم…
  • علیرضا بدیع

  • با استکان قهوه عوض کن دوات را  بنویس توی دفتر من چشمهات را   بر روزهای مرده تقويم خط بزن واكن تمام پنجره های حيات را   خواننده ی كتيبه ی چشم و لبت منم پــر رنگ كن بـــه خاطر من اين نكات را   ما را فقط به خاطر هـم آفريده اند آنگونه كه خواجه و شاخه نبات را   نام تو با نسيم نشابور می رود تا از غبــار غــم بتكاند هرات را   یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست! از نو بدل بــه…
  • فاضل نظری

  •   من ضدی دارم . آن قدر فریب کار که آن را "خود" پنداشته ام . حالا من از خود برای تو شکایت آورده ام .