متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    زندگی

  • تعداد نظرات : 4
  • ارسال شده در : ۱۳۹۹/۰۸/۱۰
  • نمايش ها : 147

چندروزپیش موقع پایین اومدن از پله‌های پل هوایی مدرس، یکی از قشنگترین صحنه‌های زندگیم رو دیدم. زباله‌گرد بود. ژولیده و کثیف. یه گونی هم روی دوشش. کنار بزرگراه راه میرفت. به بوته‌ی گلهای کنار بزرگراه که رسید ایستاد، اینطرف و اونطرف رو نگاه کرد که کسی نباشه، گونی‌ رو از روی دوشش زمین گذاشت، خم شد و گلهای کنار بزرگراه رو نفس کشید... خجالتی مثل عاشقی که میخواد برای اولین بار معشوقش رو ببوسه...

 

جای تمام دنیا خجالت میکشم وقتی به این فکر میکنم که قامت مردلطیفی که جلوی گلها خم شده، باید سرکوچه‌ی‌بعدی تا کمر داخل سطل زباله خم بشه... به‌امید روزی که هیچ آدمی خم نشه جز واسه عشقبازی با بوته‌ی گل... روزی که تعظیم نکنیم، جز به یاس‌ها و لاله‌عباسی‌‌ها...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Mina398
ارسال پاسخ

عالی

moritez
ارسال پاسخ
SA00
ارسال پاسخ
toya
ارسال پاسخ