متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • تولد کاربر و دوست محترممون

  • به نام خداي باحال تر از هرچي که فکر ميکنيم باحاله اين هفته يعني اول ماه اسفند تولد يکي از کاربراي محترم سايت بوده البته هنوزم هست خب اين کاربر کيه؟ اول يه بيوگرافي ميگم بعد توضيحات کوتاهي از زندگي ايشون که از طريق پرسش از خودشون بدست آووردم رو براتون مينويسم: خانوم عارفه شکور پرور که توي سايت به "خزان" خانوم معروفن !!!مون خزان خانوم که 4ساله همین طور یه تیک بالارو نگاه میکنن... همیشه سربالا بوده …
  • یه بلاگ باحال ... همتون بیاید......

  • ______ مقدمه : به نام خدای باهوش و قشنگی که 5سال پیش یه فوت کرد توی مغز سه چهار نفر(مدیرای همخونه رو میگم) که آقا بریییید یه سایتی چیزی بسازید بچه ها دور هم باشن تا شاااااید {7}پیمان0082رو بین اینا پیدا کنید:boogh(شوخی) و امسالم اومد فوتتت کرد تو سرشون که آقا جمع کنید بسه زیاد دور هم بودید... و بازهم بنام همون خدای جیگرییییییییی که صلاح دید هممون دور هم باقی بمونیم دوتا دعا …
  • تبریک به دو دوست عزیز سایت بابت ازدواجشون

  • همخونهخونین ساااااااااایت سایتِ عشششق آزااااد شد و   باااااقی مااااند....مثلا همخونه خرمشهره خب این مقدمه ی بلاگم بود که خاص هم بود : به نام خدای خوشگل تر از همممممممه مون دوستای عزیز و گل خودم سلام خوشحالم بابت باقی موندن همخونه !!!خیلی یه هفته ناراحت بودم که خداروشکر با باقی موندن سایت برطرف شد دیگه چون بازهم پیش هم میمونیم ! خب بالاخره آقای بابک زنجانی و دست اندرکارا دستگیر شدن سایت هم می…
  • پز بد نیست اگه پز باشه ... !

  • پز بد نیست اگه پز باشه ، اگه نفعی برای خودِ خودمون داشته باشه نه برای شاد کردن دوستامون شاید که نه، حتما دیدید شنیدید خوندید تو راهروی مترو، تو حیاط دانشگاه یا مهمونی... حتما شنیدید چه دختر چه پسر بهم پز میدن که ... من؟انقد تنبل هستم که حتی حوصله ندارم پاشم کنترل تلویزیون رو بردارم کانال عوض کنم ... من؟انققققدر میخوابم تا ظهر پا میشم ناهار میخورم میخوابم باز ... من؟من واسه بابام کار انجام نمیدم او…
  • مزمزه با کاربرا-قسمت 4

  • با سلام خدمت دوستان این ده روزی که نبودم داشتم براتون دعا مینوشتم اینم متنش: ------- هی؟؟؟...باشما نبودم مثلا فریاد مونام*عششششق..‌محبت...دلیل خودکشی....دلیل اعتراض های مردم... مثلا اون امیر ساکته...وای وای*۹...مثلا من تعداد بلاگ خزانم*وای وای واااااایای وای وای واااااااایکلینت ایستوود خواستگارمه نمیدونم چی جوابشو بدموای ووووی وووههههیییییییطرف بازیگر کارگردانهههههجایزه سزار ۱۹۹۸رو گرفتت…
  • . . اینم تبریک یلدا توسط بچه های سایت

  •   . . اینم تبریک یلدا توسط بچه های سایت: نکته ی قابل توجه خدمت دوستای عزیز ، تمامی تبریک ها توی همین فایل ترتیب دهی شدند . و اینکه در بین تبریک های ارسال شده به همراه موسیقی تصاویر پروفایل دوستانی که شرکت نکردند هم بصورت تصادفی و بدون هیچ منظوری به نمایش در اومده یعنی اگه تصویر دوستی رو جا انداختیم قصدی نبوده و ببخشید، امیدوارم مورد قبولتون باشه   http://s9.picofile.com/file/8…
  • شوخی با کاربرا-مزمزه قسمت 3

  • خب بعده یه مدت بودجه ی مزمزه قسمت جدید هم تامین شد حسود مسودا دوستانی که بلاگ های قبلی رو نخوندن تو بلاگ های قبل ترم دوتای اولی هست شروع میکنیم با نام خدا و یاد مدیرای سایت همین اول کاری:   *** وای وای واااااااااای از هممممشون بدم میاد . . . مثلا اونا مدیرای سایتن   * معلم در کلاس خطاب به مسترکینگ: اسمت چیه؟مستر کینگفامیلیت؟ پیمان از ردیف یکی به آخر کلاس: آقا فامیلیش مغزالله زاده هست معل…
  • یه تبریک خاص، تبریک یلدا به سبک همخونه

  • به نام خداوند جان و خرد حکیم سخن بر زبان آفرین(حرفم نباشه درست بود شعرم)به نام خدای خوشگل و عزیزسلام به همه ی دوستای خوب همخونهبه مناسبت اینکه شب یلدایی در پیش هست و هممون هم خاطرات زیادی از این شب و از این رسم شیرین و از خوردنی ها و مریض شدن و چاق شدن های بعده این شب که حالا بیشتر نمیریم جلو داریم فراخوانی رو براتون ترتیب دادیمفراخوان که نه !!! هلووووو کاری که از زمان تاسیس سایت قشنگ همخونه ت…
  • لطفا توی مسائل هم دخالت نکنیم

  • این بلاگ رو جهت پاسخ به دوستای با معرفتم زدم که همیشه به من لطف دارن و خبرمو میگیرن مخصوصا این چند وقتی که بلاگ نزدم و خیلی هم پرسیدن دلیلشو و نشد که جوابشونو بدم این مدت که بلاگ نزدم ناراحت بودم و اینکه دوستان زیاد و عزیزی بهم لطف دارن و پیغام میدن که چرا ناراحتی و چرا دیگه فعال نیستی باید بگم که بنده به تازگی خواهر بزرگمو از دست دادم(یعنی مورخ12مهر ماه) و نمیتونم مثل سابق با اون شوق و ذوق و روح…
  • # ما کرمانشاه نیستیم ، ولی کرمانشاهه دل های ما

  • به نام خدای عزیز و در هر لحظه دوست داشتنیمقدمه:"توی ماشین تو راه برگشت از مهران به سمت خونه ،ساعت12وخورده ای نیمه شب فکر کنم18آبان ماهمن و پسر داییم عقب ماشین،پسر خالم و راننده ی جَوونِمونم جلومن که طبق معمول ده دقیقه بعد از استارت هر ماشینی خوابم میبره تو همون ساعت از شدت سرما بیدار شدم ،چشمامو باز کردمدیدم روم کاپشنیه که پسر داییم انداخته ، از پسر داییم پرسیدم :بابا اینجا دیگه کجاست !!!دیگه انقد…