متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


راميـن
راميـن
۱۳۹۲/۰۶/۲۰

دختر: مامان من زن این مرد نمی شم!
مادر: چرا دخترم؟ مگه این مرد چه عیبی داره؟
دختر: اون به.. جهنم اعتقاد نداره مامان!
مادر:تو با اون ازدواج کن، من خودم کاری می کنم که جهنم رو از نزدیک ببینه!


farhad40
farhad40
۱۳۹۲/۰۴/۱۳

مرگ روز

می رفت آفتاب و؛ به دنبال می کشید
دامن ز دست کشته خود ؛ روز نیمه جان
خونین فتاده روزازآن تیغ خون فشان ؛
درخاک می تپید وپی یار می خزید.

خندید آفتاب که :« این اشک وآه چیست؟
خوش باش روز غمزده ! هنگام رفتن است.
چون من بخند خورم وخوش ؛ این چه شیون است ؟
ما هردو می رویم ؛ دگر جای شکوه نیست !»

نالید روز خسته که : « ای پادشاه نور !
شادی از آن تست ؛ نه از آن من ؛ بلی
ما هردو می رویم ازین رهگذر ؛ ولی
تو می روی به حجله ومن می روم به گور !...»

«سایه »

immortal20
immortal20
۱۳۹۲/۰۴/۰۷

طناب را دور گردنم انداختند ! گفتند :آخرین آرزویت چیست؟ گفتم : دیدن عشقم ! . . . . . . گفتند:خسته است تا صبح برایت طناب بافته

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۴/۰۶

زندگی آرام است،مثل آرامش یک خواب بلند.

زندگی شیرین است،مثل شیرینی یک روز قشنگ.

زندگی رویایی است،مثل رویای یک کودک ناز.

زندگی زیبایی است،مثل زیبایی یک غنچه ی باز.

زندگی تک تک این ساعتهاست،زندگی چرخش این عقربه هاست،زندگی راز دل مادر من،زندگی پینه ی دست پدر است،زندگی مثل زمان در گذر است...