متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران




بهلول عاقل ترین دیوانه   


  


حکایت های شیرین و پند آموز بهلول عاقل ترین دیوانه


هارون الرشید به همراه مهمانانش عیسی بن جعفر برمکی و مادر جعفر برمکی در قصر


نشسته بود


و حوصله اش سر رفته بود


از سربازان خواست بهلول را بیاورند تا آنها را بخنداند


سربازان رفتند و بهلول را از میان کودکان شهر گرفته و نزد خلیفه اوردند


هارون الرشید به بهلول امر کرد چند دیوانه برای ما بشمار


بهلول گرفت : اولین دیوانه خودم هستم و با اشاره دست به سمت مادر جعفر برمکی


گفت این دومین دیوانه


هست


عیسی با حالتی عصبی فریاد زد : وای بر تو برای مادر جعفر چنین حرفی می زنی ؟


بهلول خندید و گفت : صاحب اربده سومین دیوانه هست


هارون از کوره در رفت و فریاد زد :


این دیوانه را از قصر بیرون کنید آبرویمان را برد

 



به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Asalbano
ارسال پاسخ

منم بهلول رو دوست داشت

amir92
ارسال پاسخ

like

taken68
ارسال پاسخ

بهلول رو تقریبا میشناسم.
به نظر من تو این دنیا هرکسی یه جور دیوانست. هر کسی به یک نحوی دیوانست. مثلا یکیش خود من. این باز از اون جمله های منه ها.
شاید دیوانه بیشتر از عاقلا میفهمه. او چیزی میفهمد که هیچ کس نمی فهمد.
دیوانه که شاخ و دم ندارد.
جالب بود ممنون.

restar
ارسال پاسخ

brahouei :
دقیقأ من میگه
جالب ممنون
{41}


چه زبونیه؟ قشنگه هاااااااااا

brahouei
ارسال پاسخ

دقیقأ من میگه
جالب ممنون

brahouei
ارسال پاسخ

دقیقأ من میگه
جالب ممنون

eagle18
ارسال پاسخ



مرسی


afsoon63
ارسال پاسخ

مرسی

ForGotteN_LaDy
ارسال پاسخ

مرسی گلم


Fereshteh
ارسال پاسخ

عزیزم


sharareh72
ارسال پاسخ

ایول جالب بودا،خوشمان آمد
مرسی عزیزم.

mmiillaadd
ارسال پاسخ

ممنون جالب بود

mina0073
ارسال پاسخ

جالب بود ممنون

Tom Cat
ارسال پاسخ

خیلی جالب و زیبا
مرسی

restar
ارسال پاسخ

x_Majid_x :
:)

مجید هم دوست داشت

saeghe
ارسال پاسخ



خيلى خوشمل بود
مثه خودت


Asalbano
ارسال پاسخ

منم هر چی الی دوست داشت دوست داشت

چی نوشتم خخخخخخخخخخخ

amir_sakett
ارسال پاسخ

قشنگ بود
ممنون

↩ᄊªフ¡Ð☯
ارسال پاسخ

restar :
حکایت بهلول رو الی دوست داشت{1}


restar
ارسال پاسخ

حکایت بهلول رو الی دوست داشت