متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران



 

باران


آن‌گاه بانویِ پرغرورِ عشقِ خود را ديدم


در آستانه‌یِ پُر نيلوفر،


که به آسمانِ بارانی می‌انديشيد


و آن‌گاه بانویِ پُرغرورِ عشقِ خود را ديدم


در آستانه‌یِ پُر نيلوفرِ باران،


که پيرهن‌اش دست‌خوشِ بادی شوخ بود.


و آن‌گاه بانویِ پرغرورِ باران


در آستانه‌یِ نيلوفرها،


که از سفرِ دشوارِ آسمان بازمی‌آمد.




ه تو دست‌می‌سايم و جهان را درمی‌يابم،


به تو می‌انديشم


و زمان را لمس‌می‌کنم


معلق و بی‌انتها


عريان.


می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم


آسمان‌ام


ستاره‌گان و زمين،
 

و گندمِ عطرآگينی که دانه‌می‌بندد


 

رقصان


در جانِ سبزِ خويش.


از تو عبورمی‌کنم



چنان که تُندری از شب.ــ


می‌درخشم


و فرومی‌ريزم.


اعترافی طولانیست شب اعترافی طولانیست



فریادی برای رهائیست شب فریادی برای رهائیست




و فریادی برای بند.


شب


اعترافی طولانیست.


اگر نخستین شب زندان است


یا شام واپسین


- تا آفتاب دیگررا


در چهار راه ها فرایاد آری


یا خود به حلقه دارش از خاطر


ببری-،


فریادی بی انتهاست شب فریادی بی انتهاست


فریادی از نوامیدی فریادی از امید،


فریادی برای رهائیست شب فریادی برای بند


طولانیست

 


به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


khazan
ارسال پاسخ

به بــــــــــــــــه زیبـــــــــــــــــــا بــــــــــــــود الـــــــــــــــــــیِ خودم

مرسی عزیزم

دیگه خیلی اکتیو شدیاااااااااا

شـــوالیـه
ارسال پاسخ

در آستانه‌یِ پُر نيلوفرِ باران،

که پيرهن‌اش دست‌خوشِ بادی شوخ بود.


آرش
ارسال پاسخ

مررسى باشي

shahryar_2012
ارسال پاسخ

ممنون زیبا بود، خسته نباشید

Fereshteh
ارسال پاسخ



مرسی

Asalbano
ارسال پاسخ

می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم

آسمان‌ام

ستاره‌گان و زمين،


و گندمِ عطرآگينی که دانه‌می‌بندد


رقصان

زیبا بود

Asalbano
ارسال پاسخ

چه قشنگه

ForGotteN_LaDy
ارسال پاسخ
marya1370
ارسال پاسخ
mmiillaadd
ارسال پاسخ
Nazanin_Ali
ارسال پاسخ

ممنون