بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
ƸӜƷ ƸӜƷ ƸӜƷ ƸӜƷ باران ƸӜƷ ƸӜƷ ƸӜƷ ƸӜƷ
- تعداد نظرات : 11
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۶/۰۷
- نمايش ها : 233
باران
آنگاه بانویِ پرغرورِ عشقِ خود را ديدم
در آستانهیِ پُر نيلوفر،
که به آسمانِ بارانی میانديشيد
و آنگاه بانویِ پُرغرورِ عشقِ خود را ديدم
در آستانهیِ پُر نيلوفرِ باران،
که پيرهناش دستخوشِ بادی شوخ بود.
و آنگاه بانویِ پرغرورِ باران
در آستانهیِ نيلوفرها،
که از سفرِ دشوارِ آسمان بازمیآمد.
ه تو دستمیسايم و جهان را درمیيابم،
به تو میانديشم
و زمان را لمسمیکنم
معلق و بیانتها
عريان.
میوزم، میبارم، میتابم
آسمانام
ستارهگان و زمين،
و گندمِ عطرآگينی که دانهمیبندد |
|
رقصان |
در جانِ سبزِ خويش.
چنان که تُندری از شب.ــ
میدرخشم
و فرومیريزم.
اعترافی طولانیست شب اعترافی طولانیست
فریادی برای رهائیست شب فریادی برای رهائیست
و فریادی برای بند.
شب
اعترافی طولانیست.
اگر نخستین شب زندان است
یا شام واپسین
- تا آفتاب دیگررا
در چهار راه ها فرایاد آری
یا خود به حلقه دارش از خاطر
ببری-،
فریادی بی انتهاست شب فریادی بی انتهاست
فریادی از نوامیدی فریادی از امید،
فریادی برای رهائیست شب فریادی برای بند
طولانیست
به بــــــــــــــــه زیبـــــــــــــــــــا بــــــــــــــود الـــــــــــــــــــیِ خودم
مرسی عزیزم
دیگه خیلی اکتیو شدیاااااااااا
در آستانهیِ پُر نيلوفرِ باران،
که پيرهناش دستخوشِ بادی شوخ بود.
مررسى باشي
ممنون زیبا بود، خسته نباشید
مرسی
میوزم، میبارم، میتابم
آسمانام
ستارهگان و زمين،
و گندمِ عطرآگينی که دانهمیبندد
رقصان
زیبا بود
چه قشنگه
ممنون