متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


sun_qazvin
sun_qazvin
۱۳۹۴/۱۱/۱۴

ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺭﺳﯿﺪﻩ، ﺁﺑﺪﺍﺭ، ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻭ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ . ﺍﻣﺎ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺁﻟﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ. ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻔﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﻏﻮﺑﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺁﻟﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﺯ ﺑﺸﻮﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻣﻮﺯ ﺑﺸﻮﯾﺪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺯ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭﻡ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ.....

vahid2727
vahid2727
۱۳۹۴/۱۱/۱۴

تجربه بهترین آموزگار است .

برای ناراحت بودن ؛ خیلی وقت داری . پس چرا به فردا موکولش نکنی ؟!

انسان بازتاب افکاری است که در ذهن نا خود اگاهش دارد.

فقط کافی است عزمت را جزم کنی و قدم اول را برداری .

زندگی دقیقا به ما ان چیزی را میدهد که به دنبالش هستیم


Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۱۱/۲۵

ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻭﻟﻨﺘﺎﯾﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻢ ﯾﮏ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮ ﺗﻤﺪﻥ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻧﯿﮏ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ



ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﮋﺍﺩ ﭘﺎﺭﺳﻢ



ﺭﻭﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻧﻢ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ



.



.



.



.



.



.





الکی مصلن من خیلی معتقدم (صداشو در نیارید وض خرابه کادو گرونه )

sadgirl
sadgirl
۱۳۹۳/۱۱/۱۱

در مجلس عزاي شما گريه مي كنم

امشب فقط براي شما گريه مي كنم



عطر گلاب مرقدتان بر مشام خورد

در گوشه ي سراي شما گريه مي كنم



چون اشك بين روضه به هر درد مرهم است

با نيت شفاي شما گريه مي كنم



با بال هاي بي رمق اشك ديده ام

در مشرق هواي شما گريه مي كنم



من هم مسافرم، وطنم مشهد الرضا ست

دنبال رد پاي شما گريه مي كنم



خواندم چگونه پير شدي در جواني ات

دارم ز غصه هاي شما گريه مي كنم



عمري براي هجر پدر گريه كرده اي

امشب منم به جاي شما گريه مي كنم
+5

★گل بهاری★
★گل بهاری★
۱۳۹۳/۱۰/۰۳

عشق یعنی ........

ممنون میشم سر بزنید

http://www.hamkhone.ir/member/19860/blog/view/171142/


hedieh
hedieh
۱۳۹۳/۱۰/۰۳

اَگـه ایـטּ زنـ ــدِگے باشہ

اَگـه ایـטּ سهمم از دُنیــاست

مـَטּ از مـُـ ــردטּ هـَـراسم نیست

یہ حِسے دارم ایـטּ روزا کـ ـه گاهے با خودم مے گم

شاید مـُـردم حـَـواسم نیست

+5

8metri16
8metri16
۱۳۹۳/۰۸/۲۵

تصمیم بگیریدکه در زندگی موفق باشید

در آن صورت شادی راهش را به طرف شماپیدا میکند

و اتفاقات خوشایند و دلپذیری برای شما رخ خواهد داد

،،،،،،،،،،،،،،مهـــــــــــــربـــــــــــــون بـاش،،،،،،،،،،،،،،،،،

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۷/۱۹

آدما نباس دوست پیدا کنن
چون وقتی میرن
وقتی دیگه نمیشه بهشون زنگ بزنی
وقتی نمیتونی درد و دل کنی
یا حتی باهاشون شوخی کنی و بخندی
و همه دوستی خلاصه میشه تو عکسهات و خاطراتت

هی بغض تو گلوت گیر میکنه
خفه ات میکنه آدما باس همیشه تنها بمونن ...!

amiralii62
amiralii62
۱۳۹۳/۰۵/۰۹

من این شب زنده داری را دوست دارم
من این پریشانی را دوست دارم
بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم
گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم
چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم
بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم
چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم
به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخی هایش دوست دارم
من این نامهربانی هایت را دوست دارم ، هر چه سرد باشی با دلم، من این سرمای وجودت را نیز دوست دارم
من این بی محبتی هایت را دوست دارم ، هر چه عذابم دهی ، من آزار و اذیتهایت را دوست دارم
هر چه با دلم بازی کنی ، من این بازی را دوست دارم
مرا در به در کوچه پس کوچه های دلت کردی ، من این در به دری را دوست دارم
مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ، بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم
من این اشکهایی که میریزد از چشمانم را دوست دارم ، آن نگاه های سردت را دوست دارم
بی خیالی هایت را دوست دارم ، اینکه نمیایی به دیدارم هم بماند،غرورت را نیز دوست دارم....
تو یک سو باشی و تمام غمهای دنیا هم همان سو، من تو را با تمام غمهایت دوست دارم....
هر چه بگویی دوست دارم ، هر چه باشی دوست دارم ، مرا دوست نداشته باشی ، من دوستت دارم
من این ابر بی باران را دوست دارم ، من این کویر خشک و بی جان را دوست دارم، این شاخه خشکیده و بی گل را دوست دارم ، من اینجا و آنجا همه جا را با تو دوست دارم....
من این شب زنده داری را دوست دارم
اگر با تو بودن خطا است و من گناهکار ،من گناه کردن را با تو دوست دارم...
بی مهری هایت به حساب دلم ، اشکهایم را که در می آوری نیز به حساب چشمانم من این حساب اشتباه را دوست دارم....

amiralii62
amiralii62
۱۳۹۳/۰۴/۱۹

می خواهم بنویسم اما نمی دانم از کجا شروع کنم ؟!

واژه ها را گم کرده ام ...

ای کاش بودی مثل گذشته ، تا به بودنت تکیه می کردم ...ای کاش می ماندی و با هم ادامه می دادیم ، اخر تنهایی سخت است ادامه این زندگی ... می فهمی سخت ... ای کاش همین لحظه زندگی تمام می شد و دیگر ادامه نمی دادم . خسته ام آنقدر خسته که می توان سست شدن پاهایم را از نوشته هایم احساس کرد ، چشم هایم دیگر سوی دیدن ندارند ، دست هایم دیگر توان نوشتن ندارند ...

تو رفتی و من هنوز نمی دانم بمانم یا بروم؟؟؟

ای کاش غرورم را نمی شکستم ، ای کاش باورت نمی کردم ، ای کاش اشکی به خاطرت نمی ریختم ، ای کاش...

تو اشتباهی بودی در زندگی من ، و من حالا به این اشتباه اعتراف می کنم ... اما باز هم پشیمان نیستم ، مگر چکار کرده ای با دلم ؟؟؟ که هنوز دوستت دارد ...

لعنت به این دل ...

وقتی دلم می گیرد نوشته هایم را می خوانم ، اخر نوشته هایم همه رنگ و بوی تو را دارند ، فقط به خاطر تو سروده شده اند ...

همیشه دوست داشتم که کسی برایم نوشته سراید و ان کس تو باشی ، اما نشد و حالا من برای تو می نویسم از درد هایم ، رنج هایم ، غصه خوردن هایم ، تنهایی هایم ... باعث همه ی این ها نبودنت است ... لعنت به جدایی..

نمی دانستم رفتنت این همه داغونم می کند... نمی دانستم

با کسی هستی می دانم ... اما نگرانم ...

او به اندازه ی من دوستت دارد ...