یادتون میاد؟؟؟

یادتون میاد سرمونو میگرفتیم جلوی پنکه میگفتیم آآآآآ؟؟؟

یادتون میاد خانواده ی آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون تو کتاب تعلیمات اجتماعی؟؟؟

یادتون میاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم؟؟؟

یادتون میاد پیک نوروزی  که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا آخر عید می گرفتن؟؟؟

یادتون میاد زنگ آخر که میشد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون؟؟؟

یادتون میاد دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟؟؟

یادتون میاد وقتی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو زبون میزدی خوش رنگ تر میشد؟؟؟

یادتون میاد پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش میخواستیم که خودکارو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره میکرد یا سیاه و کثیف میشد؟؟؟

یادتون میاد سر صف پاهامونو 180 درجه باز میکردیم که واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم؟؟؟

یادتون میاد آرزومون این بود که وقتی از دوستمون مپرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن؟؟؟

یادتون میاد با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم تو لوله خودکار فوت میکردیم تا حباب درست شه؟؟؟

یادتون میاد دبستان که بودیم هرچی میپرسیدن و میموندیم توش میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم؟؟؟

راستی چرا از اون روزا دیگه خبری نیس؟؟؟یا شایدم هستو ما دیگه نمیبینیم؟؟؟

یادت میاد چه حالی ازت گرفته میشد وقتی تعطیلات عید داشت تموم میشد و یادت میومد پیک نوروزیتو با همه

تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم میاد گریم میگیره

یادش بخیر چه شیطونیایی میکردیم...

یاد کودکی وزمان خوبم و همه بچه های اون موقع

یاد اون روزا بخیر...