متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • دلم خیلی پرِ...

  •   ﺑﺎﯾـــــﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺭﻓﺖ، ﺁﻧﻘــﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ .. ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟــــﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺪﻣﻬﺎﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﻮﺩ . ﺁﻧﻘـــــﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ.. ﺩﻕ ﮐﻨﺪ، ﺍﯾــــﻦ ﺳﺰﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ...   حرف زیبا بلد نیستم.. حرف عاشقانه بلد نیستم.. تو مرا بیسواد فرض کن! روشن فکر هم نمیتوانم باشم.. . با تمام بی سوادی میگویم: برای من هم اگر نمیتوانی باشی. برای یکنفر باش.. با هرکه هستی برای یکنفر با…
  • حرف هایی که....

  • تو باورن مگه میشـه گریـه نکـرد ؟!!! یه وقتا یه دردایـی تـوی دنیا هـسـت کـه آدم رو از ریشــه میســـوزونـــه هــــر عشقــی تمـوم میشه و میگذره ولــــی خاطـــره اش تا ابــد میـمونـه گفت: نفرین میکنی؟ ؟ ؟ ؟گفتم: نه! ! !اما از خدا میخوام هیچکس؛اندازه من دوستت نداشته باشه. . . عشق بازى فقط توى رختخواب نيست عشق بازى ميتونه دقيقا اون لحظه اى باشه که يه زن با دقت آستين مرد رو تا ميزنه که تا بالاى آرنج …
  • عید...

  • این روز همه در حال لحظه شماری هستند همه در حال خرید کردن و برنامه ریزی برای سال جدید برای عید نوروز !!! اما کسانی هم هستند که این روز ها برایشان اهمیتی ندارد در دل این این فرشته های کوچک پر از بغض کینه و حسرت هست پر از چرا هایی که هر روز از خودشان میپرسند : چرا من ؟؟؟؟ چشمهیشان هر روز به خاطر درد و عذاب خیس است چه زیباست اگر هر نفر از شما دل یکی از این فرشته های کوچک را شاد کنید بلکه با این کار دل…
  • من...

  • من گفتم باید کتاب‌خانه را جمع کنم گفتم باید خودم را از شر این همه اوهام خلاص کنم. گفتم کارم شده زندگی در خیالات این نویسنده‌ها که چقدر دنیایشان خوب است اگر هم بد است آخر داستان، حال همه خوب می‌شود. تقریبا هیچ چیز شبیه به دنیای که حالا در آن زندگی می‌کنم نیست. گفتم باید کتاب‌خانه را جمع کنم و دیگر کتاب نخرم. بلکه خلاص شوم از ازدحام این همه آدم خوشبخت و کمتر، آدم بدبخت بلک…
  • این روزها...

  • ایـن روزهـــا ســـــَــــردم ... ... مثـل دی , مثـل بهمـــن, مثـل اسفنــــــد مثـل زمستــــ ـــــان احســــــاسـم یـخ زده آرزوهـــــــــایـم قندیــــل بستــه امیــــــدم زیــر بهمــن ِ ســرد ِ احســاساتم دفــــــــن شـده نه به آمـــــدن ی دل خوشــم و نه از رفتـــــن ی غمگیــن ایـن روزهـــا پــُر از سکـــــــــوتـم ...…
  • امیدورام این روز زود بیاد...

  • یه روزی میرسه که یه ملافه ی سفید پایان میده ...... به من .... به شیطنتام .... به بازیگوشیام ..... به خنده های بلندم .... به صورت شادو دل پر دردم ..... روزی که همه با دیدن عکسم بغض میکنن و میگن ... دیوونه دلمون واسه مسخره بازیات تنگ شده ...
  • خدایا....

  • خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایه ی دیوار بگشایی لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن…
  • متوقف شده ام...

  • متوقف شده‌ام؛ دست از حرف زدن، تلاش کردن، فکر کردن، غصه خوردن برداشته‌ام و ایستاده‌ام.هر کسی، یک جایی، یک زمانی، توی زندگی‌اش متوقف می‌شود. نه برای اینکه نفس تازه کند، فکر کند، برنامه ریزی کند تا دوباره راه بیفتد.نه ......برای اینکه خستگی از تنش برود یا انگیزه‌هایش را یکی یکی از تو در توهای زندگی و ذهنش بیرون بکشد. برای اینکه سنگ کف رودخانه شود. بنشیند، بگذارد جری…
  • رفیق مجازی....

  • گاهی كه خاكستری می شوی تكليفت را با خودت نمی دانی. هيچ چيز خوشحالت نمی كنه از چيزی هم نمی رنجی، فرقی نداره كه بعدش چی میشه حرفي واسه گفتن نداري توي هيجان انگيز ترين لحظه ها هم فقط نگاه مي کنی.....! دردهایم را لایک کردندو گفتند زیبا بود نمیدانستم مگر درد هم زیبا میشود؟ هی رفیق مجازی من... نوشته هایم دست خودم نیست دلم مینویسد و من... فقط نگاه می کنم درد هایی هم هست که هر چه هم که نخواهی شان ببینی با…