متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


میخواهم برگردم…


به روزهایِ خوبی…


که مادربزرگ زنده بود…


که پدربزرگ، نفس می کشید…


برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای!


که همیشه ی خدا… بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد…


رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم…


خیس شوم،


آنقدر که غصه و بی مهری ها از جسمِ خسته ام پاک شود…


می خواهم به روزگاری برگردم که


سفره ی ساده ی مادربزرگ، انگار به اندازه ی آسمان،وسعت داشت …


و هیچکس از سادگیِ غذا


یا کوچکیِ اتاق، شکایت نمی کرد!


آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود…


همه مان بی توقع، خوش بودیم…


بدونِ چشم داشت، محبت میکردیم…


و از تهِ دل می خندیدیم…


دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم…


برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده…


پدربزرگم رفت … مادربزرگم رفت …


و آن دورهمی هایِ جانانه…


به خاطرات پیوست…


روزهایِ خوب بر نمی گردند…


افسوس…


ما برایِ بزرگ شدنمان


بهایِ سنگینی پرداختیم…

 

یادگار کودکی - آسمان آبی 56

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


кнαησσм gσℓ
ارسال پاسخ

amir_sakett :
کیفت کوکه بدجوری هم کوکه

الکی ادای حال بدا رو درنیار


دیگه بلاگه این

moritez
ارسال پاسخ
salin
ارسال پاسخ
amir_sakett
ارسال پاسخ

کیفت کوکه بدجوری هم کوکه

الکی ادای حال بدا رو درنیار

amir_sakett
ارسال پاسخ

از نظر بنده هیچ مشکلی ندارد

اجازه می‌دم برگردی

nnn
ارسال پاسخ

ولی ماله من هنوز زندنا تکلیف منو روشن کنید

кнαησσм gσℓ
ارسال پاسخ

khazane90 :
{67}


кнαησσм gσℓ
ارسال پاسخ

Amir_ehsan :
برگرد

کاش دکمه برگشت داشت ...

وی نه اگه برگردم ممکنه قسمتای بد زندگیم دوباره تکرار بشه پس میذارم همینی ک هست ادامه دار بشه

خزان
ارسال پاسخ
Amir_ehsan
ارسال پاسخ

برگرد