بلاگ كاربران
کارگری پشت گاریش نوشته بود:
به کارم نخند ، محتاج روزگارم...
نخند...
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت
را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد
و تو هرگز نمی خری ، نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت
راه می رود و شاید چند ثانیه ی
کوتاه معطلت کند ، نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی
ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !
به دستان پدرت...
به جارو کردن مادرت...
به راننده ی چاق اتوبوس...
به رفتگری که در گرمای تیر ماه
کلاه پشمی به سر دارد...
به راننده ی آژانسی که چرت می زند...
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...
نخند...
نخند که دنیا ارزشش را ندارد...
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ
و پر دردسری دارند:
آدم هایی که هر کدام برای خود و
خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...
بار می برند...
بی خوابی می کشند...
کهنه می پوشند...
جار می زنند...
سرما و گرما را تحمل می کنند...
و گاهی خجالت هم می کشند...
خیلی ساده
هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان
خداست، نخند !
چشم.
ممنون
اینایی که گفتی خنده دار نبود بعید میدونم کسیم بخنده .
کار خوبو شوما میکنی
تشکر
ممنون سیا جون
لطف کردی
ممنون
سپاس
بوخودا نمیخندیم
امیدوارم هیچکدوم ازین عادتهای زشت رو نداشته باشیم.
تشکر
سپاس
بسیار زیبا
سپاس
سپاس از شما
ممنون از حضورتون
تشکر بسیار زیبا