آخرش معلوم نشد زمانه عوض شده یا آدم هایش ؟

اما پیداس دستشان در یک کاسه است !

+5

اگر من لایقی باشم که در گلها گلی یابم
اگر خود تشنه هم باشم
ولیکن جام ابم را به پایش هدیه خواهم داد

دست نوشته‌هایم را به باد می‌سپارم دست نوشته‌هایی از جنس عشق دست نوشته‌هایی که اول آنها با نام خدا شروع می‌شود و با نام دلدار م به پایان می‌رسد دلم می‌خواهد این دست نوشته‌ها را باد به دست یارم برساند تا او بداند چه قدر او را دوست دارم

بوی نو شدن می آید

ولی تو همیشه رفیق کهنه من بمان !

♥+5♥

ﻣﮑﺎﻟﻤﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻣﻨﻮ ﻓﺎﻣﯿﻞ:

ﻣﻦ :ﺍﯼ ﻭﺍﯼ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﺮﺍ؟ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ ﻋﯿﺪﯼ ﺯﺷﺘﻪ.

ﻓﺎﻣﯿﻞ :ﺧﻔﻪ ﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮ

وقتی طنین خوش یامُقَلِّبَ الْقُلوبْ... دلت رالرزاند
وقتی آوای خوش یامَُدَبِّرَالْلّیلْ... رازمزمه کردی
ویادیامُحَوِّلَ الْحَوْلْ... دگرگونت کرد
برای ماهم بخواه ازآن بخشنده بی همتا
"حَوّلْ حالِنا اِلی اَحْسَنِ الْحالْ"

*ســـــــــــــــــــــال نومبـــــــــــــــــارک*

ماجرای مرا پایانی نبود

اگر عطر تو

از صندلی بر نمی‌خواست

دستم را نمی گرفت

و به خیابانم نمی‌برد.

خدایا مرا چه طعمی آفریدی

که همه از من زود سیر می شوند …

از مهتابی خانه من

تا آفتابی خانه تو

یک دست فاصله ست.

دستت را

دراز کن

تا

مهتابی

آفتابی شود.

زیبایی‌ام را پایانی نیست

وقتی که در چشمان تو به خواب می‌روم

و هراس کودکانه‌ام را از یاد می‌برم

در عطری که از تو بر سینه دارم

چه بی‌پروا دوستت دارم

و چه بی‌نشان تو را گم می‌کنم

وقتی که دروغ می‌گویم

به زنی که در چشمهای من تو را جستجو می‌کند

و مردی که هر روز از نام تو می‌پرسد.