متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    تنهایی

  • تعداد نظرات : 7
  • ارسال شده در : ۱۴۰۱/۰۲/۲۰
  • نمايش ها : 236

.
تنهایی آدم رو کم‌طاقت می‌کنه...
دلتنگی از یه آدمِ تنها، موجودی غمگین و بی‌منطق می‌سازه!
یه وقتایی بینِ این همه آدمِ غریبه و آشنا
به این محتاجیم که حضورِ کسی رو کنار خودمون حس کنیم...
کسی که شنونده‌ی بهانه‌‌های ریز و درشت‌مون باشه؛
یه نفر که بشنوه و لبخند بزنه
گوش کنه و به دل نگیره
شنونده باشه و سکوت کنه...
یه ‌نفر که تویِ اوجِ بی ‌منطقی‌مون، صبور‌ترین آدمِ دنیا باشه!
خیلی وقتا ما خودمون می‌دونیم حرفی که می‌زنیم منطقی نیست؛
اما یه نفر باید باشه تا تویِ چشمامون نگاه کنه
و برای چند لحظه حقی که نداریم رو بهمون بده...
کسی چه می‌دونه شاید ما اون لحظه فقط تشنه‌یِ توجهیم!
فقط کمی توجه.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Arman33
ارسال پاسخ

سپاس

hassan1100
ارسال پاسخ

تهایی رو از هر طرف بنگری تنهاست

─═ह☞ԹՊiՌՅԽ☜ह═─
ارسال پاسخ

بستگی داره تنهایی رو از روی اجبار انتخاب کرده باشی یا اختیاری

وقتی خودت تصمیم میگیری تنها باشی که پیشرفت کنی بنظرم بهترین نوع تنهایی هستش

toya
ارسال پاسخ
Mehrimah
ارسال پاسخ

فقط دو نفر به تو کمک میکنن
اولی خداست
دومی خودت ...
به دور از دلتنگی باشی جانم

خزان
ارسال پاسخ

دلتنگی از آدم موجود آسیب پذیری می سازه
و هیچ چیز بدتر از این نیست که برای فرار از تنهایی و یا دلتنگی به هر چیزی چنگ بزنید

باید قوی بود

korosh_ts
ارسال پاسخ

من هم داشتم...
من کسی را داشتم که هربار تحسینم می‌کرد و انگار قلم‌مو برداشته‌بود و داشت آرام آرام، بال‌های پرواز مرا ترسیم می‌کرد. او در لحظات بی‌قراری از من محافظت می‌کرد، حمایتم می‌کرد و هرکجا که می‌ترسیدم، شبیه بچه‌ای که از آدم‌ها ترسیده، پشت جسارتش مرا پناه می‌داد. وقت‌هایی که چاقوی مقایسه را روی گلوی خودباوری‌ام می‌گذاشتم، مهربانانه در آغوشم می‌کشید و مرا از جهان و آدم‌ها تمایز می‌داد. من کسی را داشتم که هیچ‌کس شبیهش را نداشت. او فقط خوبی‌های مرا می‌دید، او حتی زمانی که احساس می‌کردم دوست‌داشتنی نیستم هم مرا دوست داشت، در دل تاریکی‌هام، همیشه نوری برای دلگرمی می‌یافت و مرا به آن متصل می‌کرد.
من کسی را داشتم که فرشته‌ی نجات من از قعر روزمرگی‌های آزاردهنده‌‌ای بود که ناخواسته محاصره‌ام می‌کردند، او مرا جور دیگری می‌دید، انگار که هیچ‌کس شبیه به من در جهان وجود نداشته‌باشد و مرا به این باور می‌رساند که می‌توانم.
او مرا از نو خلق کرد. از موفقیتم لذت می‌برد و دوست داشت جوری زندگی کنم که به خودم افتخار کنم.
او معلم نبود، اما به من درس زیستن داد، نقاش نبود، ولی بال‌های پرواز مرا ماهرانه کشید، مادر نبود اما مانند مادری، بدون توقع با من مهربان بود و خدا نبود، ولی برای من معجزه می‌کرد.
روزها می‌گذرند، ماه‌ها و سال‌ها به پایان می‌رسند اما کسانی که ما را به خودمان آوردند و از ما آدمِ بهتری ساختند، هرگز فراموش نخواهند شد.

نرگس_صرافیان_طوفان‌

امید وارم در زندگی انچه که در نظر دارید اتفاق خوبش برای شما باشد
شاد باشید بانو