متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


i_mod92
i_mod92
۱۳۹۲/۱۲/۲۵

11 ماه گذشت ...
بعضیا دلشون شکست.
بعضیا دل شکوندن.
خیلیا عاشق شدن
و خیلیا تنها.
خیلیا از بینمون رفتن.
خیلیا بینمون اومدن.
گریه کردیم و خندیدیم.
گاهی زندگی بر خلاف آرزوهایمان گذشت
و گاهی بر وفق مراد
چند روز بیشترنمونده
چند روز از همه اون خاطره ها
آرزو دارم نوروزی که پیش رو دارید
آغاز روزهایی باشه که آرزو دارید

asal100
asal100
۱۳۹۲/۱۱/۲۸

وابسته شدم به تو ، بی آنکه بدانم
“وابستگیها”
وام های کوتاه مدتی هستند
با بهره های سنگین . . .

rosva
rosva
۱۳۹۲/۱۱/۲۷

ما ""مـــرد"" هستیم!
دستــــانمان از تو زِبرتر و پهن تر است!!!
صورتمان ته ریشى دارد!!!
گاهی دلگیراز بی وفایی ها ، اما دلمان دریــــاست!
... جـــاىِ گریـــــه کردن به بالکن میرویم و اب و هوائی عوض میکنیم!!!
... ما با همــــان دستان پهن و زبرتو را نوازش میکنیم!!!
دریایی از گرفتاری هم باشیم ،ولی..
با همان صورت ناصاف و ناملایم تو را میبوسیم ونوازشت میکنیم..
تو آرام شوى!!!
آنقــــدر مارا نامــــرد ""نخوان""!!!
آنقدر پول و ماشین و ثـــــروتمان را""نسنج""!!!
فقط به ما ""دلت را بده"" تا زمین و زمان را برایت بدوزیم!!!

rosva
rosva
۱۳۹۲/۱۱/۲۷

ما ""مـــرد"" هستیم!
دستــــانمان از تو زِبرتر و پهن تر است!!!
صورتمان ته ریشى دارد!!!
گاهی دلگیراز بی وفایی ها ، اما دلمان دریــــاست!
... جـــاىِ گریـــــه کردن به بالکن میرویم و اب و هوائی عوض میکنیم!!!
... ما با همــــان دستان پهن و زبرتو را نوازش میکنیم!!!
دریایی از گرفتاری هم باشیم ،ولی..
با همان صورت ناصاف و ناملایم تو را میبوسیم ونوازشت میکنیم..
تو آرام شوى!!!
آنقــــدر مارا نامــــرد ""نخوان""!!!
آنقدر پول و ماشین و ثـــــروتمان را""نسنج""!!!
فقط به ما ""دلت را بده"" تا زمین و زمان را برایت بدوزیم!!!

behnam_k_65
behnam_k_65
۱۳۹۲/۱۱/۲۳

هرکه آمد در این میان ناچار

رود از این جهان چه شه چه گدا

یک جهان دگر خدای آراست

که بود نام آن جهان بقا

behnam_k_65
behnam_k_65
۱۳۹۲/۱۱/۲۳

روزگار تو دگر گردد و کار تو دگر

که ز روز بد تو بر تو شدم یاد آور

ای تو در دیده ی من ابهی من نور بصر

همه اعضایت تغییر کند پا تا سر

نه دگر مدح کند کس لب لعلت به شکر

نه دگر ماند قد تو به سرو کشمر

چشمت آن چشمست اما نبود چون عبهر

سینه ات سینه ی قلبست ولی کو مرمر ؟

خار آهن نکند دفع هجوم از سنگر

نه دگر کس به هوای تو ستد در معبر

که تو باز ایی و برخیزد و گیردت به بر

خادم و حاجب او عذر تو خواهد بر در

پیش کاین مو به رخت چون مور آرد لشکر

طفل باهوش نه خود رای بود نه خود سر

آخر حال ببین ،‌ عاقبت کار نگر

در هتل ها نتوان برد همه عمر به سر

این شرافت را از سلسله ی خویش مبر

فکر آن باش که سال دگر ای شوخ پسر

و بسته به مویی است ز من رنجه مشو

بر تو این موی بود اقرب من حبل ورید

موی آنست که چون سرزند از عارض تو

نه دگر وصف کند کس سر زلفت به عبیر

نه دگر باشد روی تو چو ماه نخشب

گوشت آن گوشست اما نبود همچو صدف

طره ات طره پیشست ولی کو زنجبر ؟

همچو این مو که کند منع ورود از عشاق

نه دگر کس ز قفای تو فتد در کوچه

آنکه بر در بود امسال دو چشمش شب و روز

سال نو چون بهع در خانه ی او پای نهی

نه کم از موری در فکر زمستانت باش

من تو را طفلک باهوشی انگشاته ام

گر جوانیست بس ، از خوشگذرانیست بس است

در کلوپ ها نتوان کرد همه وقت نشاط

تو به اصل و نسب از سلسله ی اشرافی

behnam_k_65
behnam_k_65
۱۳۹۲/۱۱/۲۳

شنیدم کارفرمایی نظر کرد

ز روی کبر و نخوت کارگر را

روان کارگر ازوی بیازرد

که بس کوتاه دانست آن نظر را

بگفت ای گنج ور این نخوت از چیست؟

چو مزد رنج بخشی رنج بر را

من از آن رنج بر گشتم که دیگر

نبینم روی کبر گنج ور را

تو از من زور خواهی من ز تو زر

چه منت داشت باید یکدگر را

تو صرف من نمایی بدره ی سیم

مَنَت تاب روان نور بصر را

منم فرزند این خورشید پر نور

چو گل بالای سر دارم پدر را

مدامش چشم روشن باز باشد

که بیند زور بازوی پسر را

زنی یک بیل اگر چون من در این خاک

بگیری با دو دست خود کمر را

نهال سعی بنشانم در این باغ

که بی منت از آن چینم ثمر را

نخواهم چون شراب کس به خواری

خورم یا کام دل خون جگر ر ا

ز من زور و ز تو زر، این به آن در

کجا باقی است جا عجب و بطر را؟

فشانم از جبین گوهر در آن خاک

ستانم از تو پاداش هنر را

نه باقی دارد این دفتر نه فاضل

گهر دادی و پس دادم گهر را

به کس چون رایگان چیزی نبخشند

چه کبر است این خداوندان زر را؟

چرا بر یکدگر منت گذارند

چو محتاجند مردم یکدگر را

melisa11
melisa11
۱۳۹۲/۱۱/۲۳

با خودت صادق باش و نگران آنچه دیگران درباره ات فکر می کنند نباش .

تعریفی را که آنها از تو دارند نپذیر ، خود ، خودت را تعریف کن

behnam_k_65
behnam_k_65
۱۳۹۲/۱۱/۲۳

چوزن تعلیم دید و دانش اموخت رواق جان به نوربینش افروخت

به هیچ افسون ز عصمت بر نگردد به دریا گربیفتد تر نگردد

گرفتم من که این دنیا بهشتست بهشتی حور در لفافه زشتست

به قربانت مگر سیری پیازی ؟ که توی بقچه و چادر نمازی ؟

behnam_k_65
behnam_k_65
۱۳۹۲/۱۱/۲۳

سر منبر وزیران را دعا کن به صدق ار نیست ممکن با ریا کن

بگو ازهمت این هیات ماست که در این فصل پیدا می شود ماست