*hadel*مرد...

   دختر:هه هه هه

پسر:چرامی خندی؟

دختر:به تومی خندم...

پسر:یادته اون روزتوخونمون افتاده بودی به پام؟

التماس میکردی تاکاریت نکنم وبه هیچکی نگم کاراتو؟بعدالان به من می خندی...

دختر:من باحرفام خرت کردم...

پسر:من خام حرفات نشدم وقتی میتونستم ابروتو ببرم...

یادناموسم افتادم فکرکردم اگه یه روزی ناموسم تواین موقعیت گیرکنه چی میشه...

دلم سوخت باهات کاری نکردم...

دختر:خفه شو اسکول همش ادعایی...

مال این حرفانیستی توبی عرضه ای...

پسر:اره توراست میگی من بی عرضه ام...خداحافظ

یک سال بعد...

دختربابغض:سلام عزیزم...

پسر:سلام گلم خوشحالم کردی بعد یک سال یادی ازماکردی...

دختر:عزیزم خواهش میکنم.منوببخش من درحق توخیلی بدی کردم...

پسر:توکه کاری نکردی عزیزم چی شده؟

دختر:چندروز پیش گول حرفای یه پسر رو خوردم رفتم خونشون...

وبعدش ...عکسو...منو پخش کردن همه جا...

پسر:جدی میگی؟

دختر:اره الان تومحل همه مهر هرزگی روم گذاشتن...

پسر:عزیزم توبایدمنوببخشی...

دختر:چرامگه چیکارکردی؟

پسر:وقتی پارسال بدون دلیل ازمن جداشدی وبهم گفتی بی عرضه...

من همون لحظه ازخداخواستم یه باعرضه نصیبت کنه...

دخترابه اینجورپسرا که نمیخوان باابروتون بازی کنن نگید بی عرضه...

بگیدمرررررررررررررررررررررررد...

یاعلی...